۲۵ مرداد ۱۳۸۹

یک روزمقاومت بی مزاری !


عکس از: براتعلی باتور

روز جمعه غرب کابل بازهم با تیر اندازی های کوچی های مسلح و وحشی از بالای کوه قورغ به جهنم تبدیل شد و ده ها تن زخمی شدند و ده ها عدالتخواه دیگر جان باختند.

دیروز بازهم خون ده ها انسان بی گناه شهر بی مزاری را رنگین کرد تا فرش سرخ رهبران میراثخوار ما سرختر و دسترخوان های بازیگران سرنوشت مردم ما رنگین تر شود و مردم منزوی تر و بیچاره تر از گذشته.

حادثه پس از آن آغازشد که صبح زود جمعه تعدادی از مردم ساحات جبارخان، ، دامنه کوه قوریغ و شهرک های اطراف آنان تجمعی را تشکیل داده و میخواستند با کوچی ها و طالب های مسلح که زمین حضیره شان را بزور سلاح تصاحب نموده بودند، صحبت نمایند و راه حل برای دفن اجساد شان پیدا نمایند.اما کوچی ها بالای آنان آتش نمودند و به مدنیت و صلحجویی آنان خندیدند. این در حالیست که شهرداری کابل این محل مورد منازعه را برای ساکنان محل برای دفن جنازه ها رسما تخصیص داده است.

مردم شجاع این ساحات نیز پس ازآن که از طرف کوچی ها مورد حمله با سلاح گرم قرار میگیرند با سنگ چوب از خود دفاع نموده و چند خیمه کوچی های مهاجم را به آتش میکشند.پولیس که ناظر بر محل بوده است نیز بجای وساطت بی طرفانه بسوی باشندگان محل آتش نموده و در نتیجه این آتش های مشترک پولیس و کوچی ها بیشتر از 50 نفر زخمی و حدود 5 نفر کشته شدند. مردم ناحیه سیزدهم نیز خشمگین شده و تا شام دیروز به جاده ها ریخته بودند و تصاویر کاندیدان را پاره نموده و شیشه های بعضی از فروشگاه ها را شکستند و ترافیک را مختل نمودند و به کسانی که ادعای رهبری هزاره ها را مینمایند. جواب منفی و " نه" دادند.

خلیلی با بیانیه ای اظهار تاسف و تاثر عمیق نمود از طریق تلویزیون نگاه نزدیکترین رسانه به محل حادثه مردم را آرامش دعوت کرد و به خانواده های شهدا و مسدومین عرض تسلیت نمود و گفت که شما آرامش را حفظ کنید زیرا امنیت جاده شماره ده کارته سه حفظ است و من با خانواده ام مصوون و خوش و آرام از طریق "تلویزیون نگاه" و تلفن ها قضیه را تعقیب میکنم و از بستر آرام و راحت خویش برای شما تشویش میکنم.

محقق نیز جاده شهید مزاری را به شهر ارواح تشبیه کرد و طی بیانیه اظهار همدردی با مردم غرب کابل نمود از مردم خواست که عکس های تمام کاندیدان را به شمول عکس های شخص ایشان پاره ننموده و عناصر بیگانه و رقیب را در میان شان جای ندهند.ایشان نیز مثل خلیلی متاثر،متاسف و غمگین از حادثه امروز بوده و از مراجع تحت امر کرزی خواست که این مشکل مردم و کوچی ها را مثل تاریخ گذشته حل نماید و به مردم گفت که آرام باشند و جایی را آتش نزنند زیرا ایشان در خانه آرام بوده و گاهگاهی احوالات حادثه امروز را از طریق بچه های رادیو و تلویزیون "راه فردا" میشوند .شما میدانید ماه رمضان است و ایشان با باقر جان " شیر و بز" بازی میکند و اگر این کشتار های پولیس و کوچی ها کدام ارزش خبری داشت به زبان های دری و انگلیسی از طریق روزنامه های افغانستان و اوت لوک نشر میکند و در آخر شب رادیو فردا نیز برای آرامش شما آهنگ محسن یگانه ایرانی و احمد ظاهر را نشر نمود تا درد تان را مثل تاریخ تان فراموش کنید.

شب وقتی خانه آمدم به "حسن" تازه داماد پسر مامایم با هفت نفر دیگری که روی تخت های شفاخانه استقلال و ده ها تن دیگری گلوله باران و سوراخ سوراخ شده بودند و خون های پاک شان لباس های ما را سرخ و رنگین کرده بود ، فکر کردم. کی مسوول و قاتل جان این بی گناهان است خلیلی ، محقق ، پولیس کابل ، کرزی ، شفاخانه استقلال ، کوچی ها یا خود مردم؟

اشک های مادر و خانم حسن و ناله های آنان آرامم نمی گذاشت.پدر حسن را یاد آوردم که گلکاری دو صد افغانیگی را نیمکاره رها نموده بود تا به دیدار حسن بیاید. برای حسن خون کار شد. پدر و مادرش درمانده و حیران مانده بودند که خون از کجا کند. خودش نیز مثل پسر کوچکتر ، خانم و عروسش همه اگر خون های شان را باهم یکجا میکردند نمی توانستند 500 سی سی خون برای حسن تهیه کنند و امروز پولی نیز کار نکرده بود تا برای حسن خون بخرند. ولی برعکس یادم از دست های نرم و چهره های چاق و گوشتالود رهبران ما و سرخی فرش قالین های قصر های شان آمد باخود گفتم باید حسن و فامیلش در بدن های نحیف شان خون نداشته باشند و باید پول خرید یک خریطه خون را نداشته باشند زیرا خونخواران رهبر نما پول ها را خورده و گوشتالود و چاق شده اند و قالین های شان سرخی رنگ قالین های شان را از این خون های بی گناه که هر روز به بهانه های مختلف میریزد ، رنگ گرده اند. رنگی که تا همیشه تاریخ بر پیشانی گور شان سرخ خواهد زد.

هنوز شهر ملتهب و دگرگون است. پلیس ، اردو ، حکومت و کوچی همه مردم را به گلوله میبندند و رسانه های خنثی نیز بد ترین اخبار را سانسور نموده پخش مینمایند. سکوت و بی تفاوتی همه و حتی یک تعداد از مردم آدم را دیوانه میکند.

غرب کابل یک پارچه خشم و طغیان شده است. شهر به سال های مقاومت برگشته است و هنوز نفس در تن رهروان مزاری مانده است و بی توقع و عاشقانه در پای تندیس رهبرشان آزادانه و با فریاد عدالت و آزادی جان شان را فدا کردند.

شاید تاریخ امروز هزاره نیاز به قربانی های بیشتر دارد.پس بیایید بجای مرگ تدریجی ،در جنگ مستقیم جان بدهیم و سربلند بمیریم و تسلیم ظلم نشویم.

مطالب مرتبط:

همگانی سازی وضعیت اظطرار

جمعه خونین: وقتی خشم از زبان خشونت سخن می گوید

هزاره ها چور کردند

بهسود؛ انقلاب سرخ

هیچ نظری موجود نیست: