۰۵ اردیبهشت ۱۳۸۹

انتظار فیلسوف میشود


اسد بودا روز جمعه به کمک نهاد کاریابی کارگاه چند هفته ای " فلسفه هنر" را برگزار کرده است که شاید به نسبت کوچکی صنف به دانشگاه ابن سینا کوچ کند.اولین بار بود در صحبت مستقیم با بودای نازنین مینشستم. دوستان دیگر کاریابی سرور مونس و مدقق به شمول چند تن دانشجویان دانشگاه های کابل نیز شرکت کرده بودند.

این بودای عزیز عجیب ثروت است که باید نگهش داشت زیرا این چنین آدم ها کمتر یا اصلانمیتوان در این کشور یافت. او یک پارچه استعداد است و یک عالم حیات خود را صرف مطالعه کرده است. تمام سلسله کتاب های مشهور و مهم فلسفه و علوم سیاسی و علوم روز را حد اقل یک بار مرور کرده است. وقتی صحبت میکرد به خوبی حس میکردی چقدر عمیق و متفاوت به این دنیا نگاه میکند. بچه هایی که در صنف بودند نیز هرکدام برای خودشان کسانی اند اما در مقایسه با حضرت استاد " بودا" میتوانستی به خوبی بیسوادی ما را درک کنی. او خیلی از مفاهیم را از دید فلسفی بررسی میکرد که باید نسل ما خیلی راه مطالعه کنند و به پای وی رسند. شاید این مشکل ناکتابخوانی نسل جوانترک ماست که حتی با فراغت از دانشگاه کتاب را نمی شناسند.

وقتی بچه ها سوالاتی میکردند او نه تنها به سوالات جواب میداد بلکه سعی میکرد خاستگاه سوالات را که ذهن پرسشگر بچه ها را مغشوش ساخته بود، هدف قرار دهد و بررسی کند. چقدر این بودای عزیز میخواند و خوب تحلیل میکند. به هر حال چون روز اول کارگاه بود سعی کردیم هدف از ایجاد کارگاه را با چند نکته توجیه کنیم و خود را ملا بسازیم که اگر این مفاهیم برای مان جالب نیست ، میتوانیم از هفته بعد در این کارگاه و درس شرکت نکنیم. به هر حال چند نکته جالب اینکه چرا باید فلسفه هنر را بدانیم:

هنر یگانه وسیله ارتباط بین بین جامعه وگروه های منزوی و به حاشیه رانده شده است ونیز هنر میانجی فهم جهان است یعنی اگر با سلاح زبان متفاوت هنری مسلح شوی میتوانی بازخوانی گذشته ها Recalling of the past را انجام دهیم زیرا در هر هنر یک بخش ماتریالیستی یا مادی وجود دارد که خیلی برجسته مینماید و محو پذیر نیست و خیلی ملموس است.

باید بخاطر سپرد که هنر نوعی بیان است یا هنر نوعی بیان متفاوت است. هنر یک رخداد است زیرا گاهی کار هنری ناگهانی خلق میشود و آدم به راحتی میتواند درون هر کسی را از کار هنری اش بخواند. همچنان میگویند که هنر بیان رنج آدمی است و گاهی بلند و دست نارس.

اسد میگوید که هنر بیان رادیکال است به این معنی که هنر همیشه یک گام پیشتر از وضع موجود است و هنرمندان نگاه آشقته و سیاه به مسایل دارد.

هنر را باید یادگرفت زیرا هنر تبلیغ نیست ، حقیقت است یا هنر نوعی آگاهی از دنیای پیرامونی ماست زیرا هنر حقایق را به ما بصورت تکه تکه بیان میکند اما بیان مفهومی خیلی کلی است. او میگوید که هنر مطالعه تغییرات است. هنر جلوه پدیداری روح است و هنر تاریخ تحول روح است.

و حرف آخر هم اینکه یک خصلت دیگر هنر بازخوانی امر گذشته است و درکل همه به این نتیجه رسیدیم که هنر برای ما کار پیدا نمیکند ولی برای رسیدن به یک دنیای امیدوار کننده باید نا امید بود و یا دید منتقدانه به دنیا و وضعیت موجود خویش داشت و برای تغییر مبارزه کرد.

وقتی صحبت های بودای عزیز تمام شده بود به قول خود بودا همه واقعا دچار نوعی آشفتگی ذهنی شده بودند چون چند خصلت هنر و نیاز آدمی به درک فراتر از هر پدیده همه بچه ها و دختر های این کارگاه را مشغول کرد تا بروند و یک هفته دیگر فکر کنند که آیا نیاز به شناخت فلسفه هنر دارند یا از خیر آن بگذرند . باش ببینیم که چند نفر تسلیم این وضعیت حاکم میشوند و چند دوست دیگر میمانند تا با وضعیت موجود مبارزه کنند و با سلاح هنر گذشته های و سکوت تاریخ این جمهوری بی سر و پای خویش را مرور کنند بازتاب دهند و به حقیقت برسند.

دو سال وبلاگ داری


اگر اشتباه نکنم اولین" Web log" را که خواندم صفحه در پرشین بلاگ سایت ایرانی از دوست خوب ما آقای جعفر عطایی بنام " فرزند آهن " بود که مرا از طرز نوشتن و تحیلی سیاسی اش خوشم میامد و سپس خیلی زود با وبلاگ های دیگر و بعد با نسیم فکرت و سایت " سهراب کابلی " آشنا شدم.
اولین وبلاگی که ساختم بنام www.entezar1.blogfa.com بود که شبیه کتابچه خاطرات شاگردان نوجوان پسر و دختر مکتب بود که مملو از گل های رنگارنگ بود گاهی قبلم تیر خورده بود. اما با گذشت مدت کوتاهی دریافتم که وبلاگ فضایی خیلی جالب و آزاد است که میتوان نظرات و اندیشه های خود را بدون سانسور و محدودیت فضای واقعی نوشت و خیلی گپ هایی جدی را نشر کرد. سعی میکردم بیشتر بخوانم تا بنویسم. تمام وبلاگ هایی را که میخواندم ، بیشتر صفحه نظرات و تقابل و رد بدل شدن نظرات که برایم ذهنیت و مفکوره خوبی میداد.ساعت ها وبلاگ خوانی میکردم و دنبال وبلاگ های افغانی بودم.
القصه کم کم با نوشته های ساده و محکم نسیم عزیز آشنا شدم و خیلی زود به خواندن هر روزه آن معتاد شدم . بالاخره با تلاش زیاد توانستم نسیم فکرت را در دفتر " نما " دیدم و یک فورمه را که در صفحه کانون نشر کرده بود ،پر نمودم و برایش فرستادم. خیلی زود اولین کارگاه وبلاگ نویسی افغانستان توسط نسیم فکرت با حضور جوانان فعال و پرنوشته فضای مجازی فعلی که لیست شان ذیلا خواهد آمد آغاز شد و برای دو روز ادامه یافت.
در این مدت دو سال صفحه "انتظار" حدود 50 مطلب ، گزارش ، خبر ، تحلیل و عکس نشر کرد.پر خواننده ترین مطلبم یک گزارش تصویری از استحمار هزاره ها بود و در مجموع بیشتر از چهارده هزار خواننده و حد اوسط خواننده گانم در روز را 50 نفر تشکیل میداد. گاهی با مشکل خواندن وبلاگ از سوی آی تی دفتر ما میشدم که بجای کار وبلاگ میخوانم وگاهی هم مورد تمسخر و بیکارگی متهم میشدم. ولی کار در این فضا برایم جالب و آموزنده و پرهیجان آمیخته با ترس از دست دادن کارم بود. دو آخرین مطلبی را تهیدیدم کردند ، پاک کنم ورنه کشته خواهم شد مربوط میشد به موضوعات اتنیکی و مناسبات درون اجتماعی افغانستان که با وساطت رییس امریکایی ام ، نجات یافتم. کار در وبلاگ حوصله میخواهد و انرژی که باید هر روز بروز شود ولی زیاد دنبال تعداد بینندگان و خوانندگان آن نبودم. راستی یادم رفت که گاهی تشویق و گاهی هم بخاطر بعضی مطالب بی ربط و کم اهمیت و حساسیت بر انگیزم از طرف نسیم جان نیز مورد نصیحت قرار گرفته ام که ممنونش هستم. چند تلفن تشویقی و تهدید آمیز نیز از داخل و چند ایمیل هم از خارج از افغانستان در مورد مطالب و نظراتم گرفتم که زیاد محکم نبودند تا بروم و به یک کشور پناهنده شوم. چند چیزی را که از طریق وبلاگم یاد گرفتم ، این بود که اگر گپی برای گفتن دارید این وسیله بسیار خوبی است که میتوان خود را به راحتی بیان کرد و ارتباط ایجاد کرد. آخرین باری که سفارت امریکا در کابل از یک تعداد وبلاگنویسان دعوت به عمل آورد ، حقیر فقیر نیز مفته خر زیارت سفارت امریکا در کابل شد. اگر میخواهید ادامه دهم و این صفحه خوبتر شود ، لطفا مورد نظراتم قرار دهید و به اصطلاح " کامنت"بگذارید و اگر نیاز به تغییرات و اصلاحات است ، صفحه نظرات از خود شما و برای خود شماست. چون این فضای اصلاح شدن و تغییر است. پس بیایید برای اصلاح و تغییر خویش خودمان را ارزیابی ، تشویق و نقد کنیم. در سال آینده سعی خواهم کرد ، جدی تر و منظم تر بنویسم. و به همین خاطر صفحه انگلیسی ام را بیشتر فعال نگه خواهم داشت زیرا به کمتر مطالب وبلاگ های افغانی به انگلیسی ترجمه میشوند. پس اگر میتوانید، تلاش کنید انگلیسی نیز بنویسید تا همکاران بین المللی نیز از قضایای افغانستان خوبتر خبر شوند. در این دو سال به این نتیجه رسیده ام که در وبلاگ ها نباید خیلی طولانی نوشت. باید نوشته ها ساده ، کوتاه ، دقیق و جذاب باشند وبا کمترین کلمات ، بیشترین پیام رسانیده شود. راستش این صفحه خیلی چیز ها به من یاد داد که در فضای واقعی کمتر میتواند نصیب آدم شود و هم این کار خوب را به کمک شما ادامه خواهم داد. باز هم دوسالگی وبلاگم را برای خودم و شما تبریک میگویم.

۲۵ فروردین ۱۳۸۹

من و این سال نه چندان نو

سال نو را با تغییراتی نه چندان بزرگی آغاز کردم. عضویت برنامه مجتمع رهبران جوان بنیاد فریدریش ایبرت استفنگ اولین رییس جمهور منتخب آلمان را برای سال 2010 کسب کردم و از زمان عضویت تا حالا چند برنامه و کارگاه برای ما برگزار شده است که آخرین آن ملاقات با خانم آنجلیکا گرف ، نماینده پارلمان جرمنی ورییس گروپ کاری برای افغانستان و پاکستان و عضو حزب سوسیال دموکرات یکی از اپوزیسیون دولت فعلی آلمان بود که سخت از رییس دولت فعلی ناراضی به نظر میرسید.

گرچه روز آخر سال نو کمی حالم خوب نبود و روز اول را نیز با دلسردی و بی میلی با بچه های بیکار رفتیم شهرک برادر آقای خلیلی و چند جایی دیگر در غرب شهر اما روز های بعد سال بزودی جای خود را به کار های مهمتری داد که برای امسال مد نظر دارم.

امسال تصمیم دارم تغییر زیاد در خود بیاورم . سعی خواهم کرد هر آن کاری که بیهوده و بی نتیجه یا کم نتیجه باشد ، دوری کنم. در حقیقت روی برنامه ثابت تر و دراز مدت تری کار میکنم که بتواند مرا کمک کند که توانایی خودم را در مسیری که زندگی مرا میکشاند و من زندگی را با خود میکشانم ، به کار گیرم. میخواهم یک بررسی کلی از گذشته خود داشته باشم و حد اقل صد روز اول امسال را مثل هر رییس جهمور که در برخی کشور ها
" ماه عسل " میگویند، محک قرار دهم تا ببینم که آیا من در زندگی شخصی خود نیز میتوانم تغییر بیاورم یا نه.

چند برنامه کاری را روی دست دارم و دقیقا روی آن کار میکنم که کدام اولویت و اهمیت و فایده بیشتر دارد که رویش کار کنم اما وضعیت فعلی شخص خودم و افغانستان نشان دهنده مشکلات بسیاری از جوانان است که برای آینده ای تلاش میکنند که ضمانت زیادی برای آن وجود ندارد.

باید هر سال ما از سال گذشته موثر تر و مفید تر و شاد تر باشد و باید ببینم که چه پیش می آید اما یاد تان باشد که من اهل ترس و عقب نیشینی نیستم و به استقبال حوادث خواهم رفت.