۱۸ اردیبهشت ۱۳۸۷

بنیاد فرهنگیان عصر نوین ، بشردوست و زور آزمایی رقبای انتخابات آینده

بنیاد محصلین و فرهنگیان عصر نوین محفلی را به مناسبت تجلیل از موفقیت تعدادی از شرکت کنندگان امتحان راهیابی به دانشگاه ها ( کانکور ) در هوتل موج مرسل در کارته چهار حومه غربی کابل برگزار نموده بود. یک دعوتنامه نیز بدستم رسید و دفتر را زودتر از گذشته به قصد این محفل ترک کردم. موتر دفتر هم نبود و من مجبور شدم تاکسی بگیرم.

وقتی داخل تالار شدم هنوز محفل آغاز نشده بود . کسی به من پیشنهاد کرد که در چوکی های اول مربوط مقامات و مهمانان بلند رتبه و وکلای محترم پارلمان بنشینم ولی ترسیدم رفتم در قظار پنجم نشستم تا بهتر بتوانم چهره های سخنرانان و مهمانان را ببینم.



فضای مجلس را گاهگاهی خنده های جوانانی که در امتحانات پیروز شده بودند ، برهم میزد و خیلی راحت میشد خوشحالی و امید را در چهره انان خواند. ما هم قبل از ورود به دانشگاه همین حالت را داشتیم البته با کمی تفاوت که آن زمان "برادران طالب " حکم میراندد و ما نمی توانستیم با "برادران ماده" خویش این خوشی ها را تقسیم کنیم اما این جمع امروزی از برکت "رییس بزرگ "این سعادت را نصیب شده بودند.

نمیدانم چه مدت گذشت ولی با همهمه ای که در مقابل ستیژ بوجود آمد ، بخود آمدم. از دور توانستم چهره ای آقای بشردوست وکیل پارلمان و کاندید ریاست جمهوری آینده را تشخیص دهم. مشکل این بود که این بنیاد به جز از آقای واعظ زاده بهسودی به هیچ یک از مهمانان دعوت شده اجازه سخنرانی داده نداده بود ولی اقای بشردوست که خیلی دلش هوای سخنرانی کرده بود ، طاقت نیاورده با ژست همیشگی داخل جمعیت جوانان شده از آنان خواست که کسانی که علاقمند اند وی اول سخنرانی کند ، دست های شان را بلند کنند. اول کسی جواب نداد کسی از آنطرف با تمسخر گفت: شما و همین بهانه بود که همه بدون اینکه بدانند چی میکنند ، کف زدند. این فرصت خوبی شد برای بشردوست که رهبری تریبون مجلس را اشغال نماید.


اول از قحطی شروع کرد و قیمت فی قرص نان را به بررسی گرفت و بعد وضعیت بیکاری کشور را موشکافی کرد.جوانان امیدوار را از بیکاری بعد از فراغت شان ترساند. سپس کرزی و خلیلزاد را متهم به ایجاد وضعیت فعلی نمود و فاتحه هر دو را برای دور بعدی خواند. انگاه به سراغ جلالی رفت و وی را برچسب تقرر والیان وقومندانان زنکه باز و شرابخوار نمود که وی شایسته ریاست جمهوری نیست. دوستم و پدرام و قانونی را نیز خیلی ضعیف و باختگی خواند و محقق را نیز محروم از رای غیر هزاره خواند. نوبت به خودش رسید. و بالاخره خود را شایسته ترین فرد دلسوز و آیینه و زبان ملت گرسنه ها و بیکاران خواند که میتواند بهترین کاندید ریاست دولت افغانستان باشد که از تمام اقوام کشور رای بگیرد. خلاصه زیاد گفت وقت چند نفر دیگر را نیز گرفت و پایین شد.

نوبت به سید مسعود استاد دانشگاه کابل رسید که وی هم با قصه سفر هایش به ایران و سویس به حیت یکی از اقتصاددانان افغانستان و نان و آرد پرداخت و جوانان را به تحصیل و استقلال و کار های آیدیالوژیک و غیر سیاسی دعوت نمود.

آقای واعظ زاده بهسودی نیز سخنانی را قلقله نمود و رسانه ها را به ترویج فرهنگ سریال بازی و ابتذال متهم نمود و از گذشته ها و ناکرده های خود و یاران شان اظهار ندامت کرد. سپس جوانان و محصلین را تشویق نموده تا تجارب تلخ وی را تکرار ننماید. او اضافه کرد که خوب شد همه گونه دمکراسی و آزادی و انترنت و وغیره را تجربه کردند و حال ... نمیدانم که هدفش چه بود. شاید میگفت که دیگر از این دموکراسی بازی خسته شده ایم بیایید که .. . بعدش هم معلوم نبود که چه میگوید.خلاصه کمی هم از سخنان بشردوست رنجیده بود که ادای دموکرات ها را در میاورد.




محفل زمانی جالب شد که حاجی راسخ متنفذ قوم و یکی ازهواخواهان محمد محقق و فاطمه نظری حین توزیع تحسین نامه های محصلان به بشردوست حمله کرد که توچرا هزاره ها را به سینه بریدن و میخ به سرکوبیدن متهم کرده ای.بشر دوست نیز به دفاع از خود برخواست و دیالوگ آغاز شد.

مجری برنامه که جوان هوشیاری بود فورا هردو را به نقض حقوق دانشجویان و اختلال فضای محفل متهم کرد و از همه مهمانان که همه جوان بودند خواست که با کف زدن های ممتد شان روحیه این باختگان سیاسی را خرد کنند و فضا را همچنان شاد و تازه نگهدارند .که همان نیز شد.

میخواهم بگویم که این بنیاد محفل را خیلی خوب طرح ریزی کرده بود ولی در آینده ها نیاز نیست این گونه کمپاین ها و دیالوگ ها و دعوت این و آن خراب کنند. کافیست همان جوانان که خیلی بهتر از واعظ زاده و بشردوست و عالمی بلخی، سخنرانی میکردند ، دعوت شوند. جوانان و افتخار آفرینان این محفل خیلی خوب فهماندند که دیگر نیمخواهند بین سیال داری ها و اختلافات احزاب سیاسی دست به دست شوند. کف زدن های این جوانان چنال حال و هوای مجلس را شاد نگهداشته بود که فکر نمی کنم که بعد از ختم محفل چیزی از سخنان بشردوست و عالمی و واعظ زاده و غیره به جز از موفقیت خود جوانان چیزی در ذهن اشتراک کنندگان محفل باقی مانده باشد.




آقای حفیظ و دوستش آقای پیام که فرصت سخنرانی برای شان داده نشده است لذا خواب آلود مجلس را به نشانه قهرترک کردند. راستی فراموش نشود که حاجی سلیمان یاری نیز در این محفل وقتی دید کسی برایش اهمیت نه میدهد ، از مجلس به کمک دو تن از انتظامات دانشجویان خارج شد.

بنده هم در این تصویر حضور دارم. اینجا آقای بشر دوست بعد از یک سخنرانی جانانه به قول خودش شماره تلفن و آدرس وب سایتش را به دانشجویان میداد. این آدم ها در اطرافم از خوشی زیاد میخندیدند ولی معلوم نبود که این خوشی و خنده ها بخاطر کامیابی خودشان به دانشگاه های کشور بود ویا به ریش چند دوست پفیوز می خندیدند.