۱۰ آذر ۱۳۹۱

مرگ نا بهنگام یک فعال هزاره و یک دوست خوب








"کبرا هزاره" تخلص میکرد و با حبیبه صادقی و زکیه شفایی هر سه صنف ادوانس اول زبان انگلیسی را در کورس جهاد و دانش نزد من میخواندند.خیلی سلیس و روان صحبت میکرد.او را خوب میشناختم ، شاگردم بود ، یکی از شاگردان شاد ، فعال ، لایق و زیبا.وقتی صحبت میکرد کسی در صنف جرات نداشت روی حرفش حرفی بزند. دوم شد دقیقا کتاب "هزاره های افغانستان" اثری از داکتر سید عسکر موسوی را برایش تحفه داده بودم.خیلی خوشحال بود وتشکری میکرد.میخواست خیلی گپ های زیادی در باره هزاره ها وافغانستان بدانند.


در اولین انتخابات ریاست جمهوری با مادرم و خواهرانش رفتند ولسوالی فرزه تا روی صندوق های رای اولین تجربه دموکراتیک افغانستان نظارت کنند.دقیق یادم هست.صبح اولین انتخابات خیلی زود که هوا کمی سرد هم بود، صبح وقت از علاوالدین آمده بودند چهار راهی پل سرخ تا بروند و بر صندوق ها نظارت کنند. زیاد کابل و واطرافش را بلد نبودندو شب وقتی برگشت خیلی چیز ها آموخته بود.اما رفت و خیلی هم خوب توانسته بودند از این انتخابات نظارت کنند وگزارش تهیه کنند.
بعد ها همه باهم میخواستیم نهادی بسازیم.چون دفتر نداشتیم ولی در خانه های یکدیگر جلسه میکردیم تا " اندیشه آبی " را جان دهیم و چهار نفری کارهای فرهنگی هنری انجام دهیم. اما به دلایل مشکلات درس های دانشگاه نتوانستیم این کار را ادامه دهیم. او رفت عضو مجتمع رهبران جوان که از طرف آلمان ها هر سال در افغانستان برگزار میگردد، شد و ما هم هریک رفتیم دنبال درس های خود. کبرا احمدی چندی هم در سکرتریت وزارت تحصیلات عالی بود و آنجا با شخصیت های فعال تر دیگر اکادمیک و نسل دانشگاهی افغانستان آشنا شد و بعد رفت امریکا برای دوره لیسانس. خیلی خوشحال بودم که دوستان خوب من و دختری از میان هزاره ها میرود تا برای آینده مردمش برنامه ریزی کند.


در همین زمان شنیدم با دوست خوب مان "جاوید نادر" آشنا شده است و با هم عروسی کرده اند. این دیگر یک پیوند نیک و میمون برای ما بود که یک زوج خوشبخت و پرتلاش برای مردم شان شانه به شانه هم کار میکنند. دوسال پیش هردو برای بورسیه چیوننگ انگلستان برنده شدند و تازه ماستری گرفته بودند. جاوید مسوولیت یک نهاد بین المللی را در لندن به عهده دارد و کبرا احمدی کابل بود و برای برنامه هایش تحقیق میکرد.این پسانتر ها وقتی خانه فرهنگ دیدمش از دور خیلی هم ارام تر مینمود، انگار روحش از رفتنش خبر بود.


این ماه های اخیر نادر عزیز و کبرا نادر هردو می امدند گپ کافه خانه فرهنگ و ساعت ها کار میکردند. دقیق یادم است یک دو هفته قبل چاشت روی باغچه خانه فرهنگ با صادق محبی دوست خوب مان بلند بلند صحبت میکردم و کبرا احمدی نادر وسط باغچه بود. انگار صدای صحبت های بلند ما ، آرامشش را بهم زد و به آهستگی و ادب برخاست و با آیپادش داخل گپ کافه رفت. خواستم معذرت خواهی کنم که برایش مزاحمت کردیم اما او مصروف کارش بود. انگار روحش ملکوتی اش خسته شده بود و میخواست پرواز کند. از هرچه صداست ببرد. با خواندن صفحه سرور مونس امشب هنوز باورم نمی شود او مرده است. کبرا احمدی نادر هنوز دقیق وسط باغچه خانه فرهنگ با آیپادش روی چوکی های سفید پلاستیکی تکیه زده است و آرام آرام تحقیق میکند.تحقیق رفتن و نبودن میان ما.او اکنون نیست ولی خاطراتش همچنان در ذهن وقلب دوستان و همسر عزیزش ( نادر عزیز) و فامیلهای شان تا همیشه جاوید باقیست. جای پرکردن کبرا احمدی نادر برای فامیل شان و نسل نو هزاره مشکل است اما این دست اجل است که گاهی گلهای خوب مان را میچیند و گلبوته های زیبای زندگی را بیرنگ میکند. کبرا نادر برای افغانستان و برای مردم دنیا طرح هایی داشت و حرف هایی که ناگفته ماند.


این ضایعه بزرگ را برای نادر عزیز و فامیل شان و تمام دوستان تسلیت عرض میکنم و برای مرحومی بهشت برین آرزو میکنم. روح شان شاد و یادشان گرامی باد .


۲۳ آبان ۱۳۹۱

جوانان افغان برای سومین جشنواره گپ جوان گرد هم می آیند






صد ها جوان افغان روز پنجشنبه 25 عقرب در کابل گرد هم می آِیند تا افتتاح سومین جشنواره گپ جوان را تجلیل نمایند. 

آقای "روح الله نیک پا" برنده دومدال تاریخ المپیک افغانستان و سفیر صلح سازمان ملل متحد در افغانستان برای جوانان صحبت می کند و  گروه "مورچه ها" آواز می خوانند. محترم تیمورشاه اسحق زی معیین امور جوانان، وزارت اطلاعات و فرهنگ ، نمایندگان جامعه مدنی،گروه های فرهنگی – هنری وجوانان نیز حضور خواهند داشت.درحاشیه افتتاح این جشنواره ، نمایشگاه عکس جوانان، فلم های شرکت کنندگان جشنواره گپ جوان نیز به نمایش  گذاشته میشود.

جشنواره گپ جوان یک برنامه اشتراکی چند رسانه ای است که جوانان را تشویق مینماید تا نظریات، طرح ها و مفکوره های شان را به جامعه شان بیان نمایند. این جشنواره در سال 2010 میلادی درافغانستان آغاز یافت و اینک سومین جشنواره آن افتتاح میگردد. تا اکنون 2500 جوان از 16 ولایت کشور در این برنامه از میان 34 ولایت افغانستان شرکت کرده اند.

این جشنواره فرصت چندین ماهه فعالیت های اشتراکی و گروهی را برای جوانان افغان فراهم می سازد تا نظریات و مفکوره های شان را از طریق وسایل رسانه های جدید و رسانه های جمعی بیان نمایند. این جشنواره شامل کارگاه های آموزشی چند رسانه ای و جشنواره ها و مسابقات در سراسر افغانستان خواهد بود و در اخیر این برنامه یکی از بزرگترین جشنواره های سراسری جوانان در سطح افغانستان برگزار خواهد شد.

جشنواره گپ جوان توسط خانه فرهنگ افغانستان اجرا میشود و  اداره توسعه ای ایالات متحده امریکا و موسسه انترنیوز آن را حمایت می نمایند.

چی: افتتاح سومین جشنواره گپ جوان

کی: آقای روح الله نیک پا برنده دومدال تاریخ المپیک افغانستان وسفیر صلح سازمان ملل متحد در افغانستان ، آقای تیمور شاه اسحق زی، معیین امور جوانان ، نمایندگان اداره توسعه ای ایالات متحده امریکا ، نمایندگان جامعه مدنی، جوانان، گروه های فرهنگی – هنری وجوانان و آواز خوانی توسط گروه مورچه ها

کجا: خانه فرهنگ افغانستان، خانه 582، سرک شورا، کارته سه- کابل 

چه وقت : پنجشنبه ، 25 عقرب  برابر با 15 نوامبر ، ساعت 02:00 عصر 

۰۴ مرداد ۱۳۹۱

قطعنامۀ فعالین مدنی بامیان در اعتراض به بیکارگی های سارنوالی استیناف ولایت بامیان درپی قتل شکیلا.





عکس از: صفحه فیسبوک عبدالرحمن احمدی 

وَمَن قُتَلَ مظلومأفقد جعلنالِوَلِیِهِ سلطانا

قرآنکریم؛سوره اسراءِآیه 33

میدانید که طی دوسال اخیر اوضاع بامیان درجهت مصؤنیت حیثیت وعزت مردم بامیان روبه وخامت گذاشته وسیروارونه دارد.از قتل مرموز ومشکوک شکیلا که در منزل آقای واحدی بهشتی اتفاق افتاد تقریباً نیمی یکسال می گذرد که هیچ سرمویی ازین جنایت آشکار، فاش نگردیده و هرلحظه و هرگاه از سوی مقام ریاست سارنوالی استیناف بامیان پیرامون قضیه صحنه سازی های نو میشود وتحریف های صریح وقیاسات شکمی و از قانون مطابق رأی سید یحیا تفسیر گردیده و قضایای جنایی که به عنوان آسیب اجتماعی رخ نموده است جلوۀ قومی ونژادی می یابد.

قضیه شکیلا تنها قضیۀ جنایی ای نمی باشد که تحقیقات لازم پیرامون آن صورت نگرفته است وآقای واحدی تنهاسید نیست که به او اینهمه چسپیده اند وشکیلاتنها مقتولی نیست که اینگونه مظلوم مانده باشد؛ بلکه قضایا و موارد دیگری نیز ازین دست وجود دارد که باموجودیت شواهد بسیار در پشت پرده های فراموشی افتاده و در زمینۀ صحنه سازی ها و لابی گری های سید یحیا روی قضایای ازین قبیل خاک پاشی شده است که بطور نمونه به برخی از آنها ذیلاً اشاره میشود.

الف) قضیه شانزدهم ماه عقرب 1389 یکه اولنگ وقتل مشکوک عبدالوهاب.

ب) قضیه مورخ 27 قوس 1389 خوال مرکز بامیان که حاکی از تجاوز جنسی یک فرد 45 ساله بالای دختر پانزده ساله میباشد.

ج) قضیۀ بیست و دوم برج پنجم سال 1390 یکه اولنگ که خانمی از آن ولسوالی درحوالی مرکز یکه اولنگ مورد تجاوز دسته جمعی قرار گرفت.

د) موضوع دختر سید که همراه بایکی از افراد غیرسادات وبه تعبیر دیگر «هزاره» میخواست ازداواج نماید که ازجنجتل های آن تمامی مردم بامیان آگاهی دارند.

بهرحال قضایای مذکور تنها قضایایی نیست که مورد پی گیری قرار نگرفته باشد، بلکه از معدود مواردی است که تمام شهروندان از آن وقوف دارند والا خدا میداند که به چه میزان ازین قضایا وجود دارد که در موعد خودش به حساب آنها نیز رسیدگی مدنی خواهندصورت گرفت.

شهروندان بامیان !

با تذکر موارد قضایی و جنایی بالا می توان خاطرنشان ساخت که فعالین مدنی بامیان هیچ گونه انگیزۀ تخریبی وقوم گرایانه نداشته وبلکه می خواهند تمامی آنچه را که سارنوال مؤظف استیناف بامیان رنگ و بوی قومی داده است به محاسبه گرفته و از این روش خطرناک جلوگیری به عمل آورد.

فلهذا ما شهریان بامیان وفعالین مدنی این ولایت از مقامات مسؤل وبلند رتبۀ دولتی در خصوص از مقام لوی سارنوالی کشور تقاضامندیم که قضایای یاد شده و یادنشدۀ سربسته و محفوظ مانده به ادارۀ سارنوالی ولایت بامیان را تسریع اجرایی بخشیده و در امربکارگماشتن عملۀ خویش در این اداره تجدید نظر نموده و از این جهت ما بامیانی ها خواسته های خویش را بطور آتی یاد آورمی شویم.

1 –
رئیس سارنوالی استیناف ولایت بامیان خواستار استعفای خویش گردیده وبرای تمام قضایای جنایی که وارونه ارزیابی نموده است رسماً پاسخ گوی باشد.

2 -
هیئت بلند مرتبۀ باصلاحیت از ادارۀ لوی سارنوالی بخاطر پاک سازی وارزیابی های دوسیه و اسناد موجود سارنوالی بامیان در ولایت بامیان اعزام گردیده و به بررسی قضایابپردازند.

3 -
بخاطر ارزیابی دقیق حادثۀ قتل شکیلا هیئت باصلاحیت مرکب از لوی سارنوالی وحقوق بشرو در رأس خانم سیماسمر معرفی گردیده و عاملان این جنایت را به چنگال قانون بسپارند.

4 –
سارنیار سید یحیا بخاطر کوچک جلوه دادن قضیۀ قتل شکیلا در محضررسانه ها مورد استیضاح قرار گرفته و از تمامی اهالی رسانه ها معذرت خواهی نمایند.

5 -
آقای واحدی بهشتی که متهم درقتل شکیلا است در محکمه حضوریافته ورفع اتهام نموده والامورد پی گرد قانونی و مجازات قرار گرفته وبرای بازی گری ها وصحنه سازی ها به منظور فرار از پی گیری قضیه رسماً از محکمه ، فعالین مدنی و ارگانهای ناظر عدلی قضایی معذرت خواهی نماید.

6 –
تا پی گیری جدّی و واقعی وقانوی قضایای انباشته در سارنوالی صورت نگیردمامردم بامیان به خاموشی نگراییده و در هر فرصت به اعتراض خویش دوام میدهیم تاباشد که دستان ناقابل جنایتکاران کوتاه شوند.

به امید تحقق عدالت نهایی.

شهروندان عدالت خواه وفعالین مدنی بامیان

4/5/1391

۰۵ اردیبهشت ۱۳۹۱

به هر کجا بروم آسمان همین رنگ است ؟








بحث من این روز ها و شب ها این است که غرب چی ارزش های دارد که ما شرقی ها را ذوق زده میکند تا هرگونه عذاب و رنج را تحمل نماییم و بیاییم و پناهنده شویم. وقتی اینجا آمدیم بعد باز هم هم چشمی ها و رقابت های کور و تعصبات افغانستانی خویش را به رخ یکدیگر بکشیم. مگر ما چی وقت ظرفیت انسانی خود را در خود ما تقویت خواهیم کرد؟ ما نیاز به چگونه فرهنگ داریم تا کمی رفتن را یاد بگیریم و ایستا نمانیم؟ شرقی یا غربی؟ چه فرهنگی ما را انسان تر می سازد تا بخشی از کره زمین را جایی برای زندگی انتخاب کنیم نه زنده ماندن؟ مگر ما افغانستانی ها به ویژه هزاره ها تاچی زمانی آواره مدام خواهیم بود؟


ساعت های تمام این شب ها بحث می کنیم که ما هزاره ها چرا اصلاح نمی شویم و چرا نمیتوانیم حتی وقتی غرب می آییم ، از اینجا فقط ساختمان های شیک، موتر های شیک و فیشنی و لباس های پر زرق و برق را یاد میگیریم تا نوع نگاه غربی ها به زندگی یا شیوه زندگی کردن و منفی ها و مثبت های شان را؟ چرا ما از این جوامع تمدن و پیشرفت و سیستم خوب دولت داری ، همسایه داری، خانه داری و حتی مرغداری و جنگل داری خوب را یاد نمیگیریم و چرا عادات ناپسندیده و اعمال نا انسانی و سیاست های غلط شان را نقد نمی کنیم؟ یا آنچنان غرق و هضم این تمدن میشویم که بیشتر به یک مصرف کننده خنثی تبدیل می شویم و یا یک منتقد کور که هیچ درک درست و علمی از هر دو تمدن نداریم تبدیل می شویم؟ میخواهم این روز ها درک خودم را از وضعیت هر دو جامعه به یک نتیجه قابل قبول برسانم. میخواهم این بحث ها مرا به اهدافم و آینده ام کمک کند؟ آیا شما نیز چنین نمی خواهید؟ مگر نمی خواهید بیایید غرب و پناهنده شوید؟ باز هم سوال این است بیاییم یا نیاییم؟ بنویسید تا بصورت جمعی به یک نتیجه حد اقل در فضای مجازی برسیم حتی اگر نتوانیم در خیلی موارد یک سان فکر کنیم؟


مثلا در شهری های را که تا هنوز سفر کرده ام ،یکی میگوید که چرا جاغوری ها در جنگ بهسود کمک نکردند ودیگر شکایت دارد که بهسودی ها در موضوع کویته دخالت نمی کنند که در کویته بیشتر جاغوری ها زندگی میکنند؟ یک تاجیک میگوید که هزاره ها هیچ با آنان زیاد رفت آمد نمی کند و کار و زندگی مصروف غرب را بهانه میکند. یک پسر پشتون از این میرنجد که پدرش هنوز بعد از 25 سال زندگی در غرب همصنفی ازبک تبارش اش را نمی گذارد که به خانه شان دعوت شود چون دختر جوان روی گیر دارد.ما کجا روان هستیم ببخشید؟


میدان هوایی استانبول ، ترکیه






سفرنامه سویدن ، قسمت دوم

ساعت 04:30 عصر رسیدیم به میدان هوایی استانبول ترکیه.استانبول از بالا شهر سبز و زیبایی به نظر میرسید. دیزاین خانه ها خیلی جالب و کلاسیک مینمودند.بعد از طی مراحل پاسپورت ها رفتیم داخل ترمینل شدیم تا کمی اطراق کنیم و نفسی بگیریم. این طرف و آنطرف رفتیم تا جای آرامی با انترنت رایگان پیدا کنیم اما ترک ها را نا آرام تر از خود ما یافتیم. همه مشغول صحبت در باره سفر ، تجارت و زندگی شان بودند. بالاخره یک چوکی پیدا شد و هرکس نیز لمید و منتظر پرواز دوم شد. 

رفتم تا بپرسم که چطور می شود به انترنت بی سیم وصل شد اما خانم مسوول گفت که در مقابل 24 ساعت انترنت رایگان در داخل ترمینل باید 10 یورو یا 15 دالر بدهم. با بی میلی برگشتم و به دوبی شکر کردم چون در هتلی که چند ما پیش اقامت داشتم در مقابل 30 درهم 72 ساعت انترنت رایگان را در اختیارم قرار داده بود. حالا این چیزی های را که مینویسم شاید بتوان از شهر استکهلم، سویدن همه را یکجا برای شما در انترنت پست  کرد. 

در کاراژ 307 نشته ایم تا باز خطوط هوایی ترکیه بیاید و ما را به اروپای شمالی و فرنگ ببرد. حالا دیگر بوی فرنگ و پری های زرد رنگ و بی حجاب را می توان به خوبی در این کشور اسلامی دید. واقعا نسل جدید ترک ها از اروپایی ها چیزی کم ندارند. از اندام گرفته تا سواد و فیشن و غیره. جایی که نشسته ام روبرویم مدیر وبلاگ "سوما " در موبایلش فلم می بیند و از عدد گاراژ مطمین نیست. میترسد پرواز را از دست بدهیم. ولی آنطرفتر دو پسر و دو دختر  سویدنی " پربازی" مینمایند. یک زن و مرد مسلمان با طفل شان که بیقرار است ، صحبت میکنند.مردی که کنارم نشسته است کتابی از پانولو کویلو میخواند و چند محصل هندی نیز به خانه زنگ میزنند تا از رسیدن شان تا این قسمت دنیا اطمینان دهند. راستی بهترین آب تلخ از کشور ترکیه را پرسیدم گفتند که راکی بهترین مشروب این سرزمین است که و بزرگترین بوتل آن از 50 یورو اضافه نیست. این ظالمی محصول عجب فروش دارد. من مسحور ترکیب و طراحی بوتل های این آب تلخ بودم و شاید حدود نیم ساعت ده ها بوتل از این محصول به فروش رسید. به عاید خالصی که نصیب ترکیه و تولید کنندگان شان فکر کردم و به ترکیه اسلامی ! جوابی نیافتم و دوباره برگشتم سرجایم تا پرواز را از دست ندهم.

حالا فکر میکنم کم کم بسوی دروازه دهلیزی میرویم که برای پرواز تکت ها ما را بررسی میکنند . شهر استاکهولم سویدن میرویم تا سردی شب اپریل را با برف و بارانش تجربه کنیم. چقدر خسته شده ایم و بی خوابیم. یک خواب نیاز است و فردا کنفرانس. جالب و هیجان انگیر. نماینده های افغانستان را حالا از هیجان خواب گرفته است. ببینیم چی می شود.

میدان هوایی استانبول ، 08:30 شب