۰۸ دی ۱۳۸۹

یک هفته برای قربانیان در افغانستان



رفته بودم به برنامه ی تحت عنوان " یک هفته برای قربانیان در افغانستان" که به بهانه ی روز جهانی حقوق بشر و روز ملی قربانیان در مرکز فرهنگی فرانسه در لیسه استقلال از سوی گروه هماهنگی عدالت انتقالی افغانستان با همکاری مرکز فرهنگی فرانسه در کابل ، بنیاد آرمان شهر ،موسسه جامعه باز ، بنیاد آرمان شهر و چند نهاد دیگر برگزار شده بود.

با آنکه این مفاهیم حقوق بشر و عدالت انتقالی هنوز در افغانستان جدید است و به مزاج خیلی از شکم بزرگ ها و ناقضین حقوق بشر خوش نمی خورد ولی نمیشود بخاطر اینکه این آدم ها فعلا در پست های بلند دولتی کار میکنند و توانایی گرفتن جان و حق زندگی انسان ها را دارند، خاموش نشست و سکوت کرد. کسی باید قدم پیش بگذارد به همه ی بی عدالتی ها و تبعیض هایی که تاریخ افغانستان متاسفانه به ما داده است، "نه!" بگوید.

داکتر سیما سمر که بر تارک این مقاومت میدرخشد، در صحبت کوتاهی تجلیل از این هفته و یادبود از قربانیان را نهادینه ساختن گپ حق و از بین بردن یا حد اقل خنثی ساختن هر گونه تبعیض را گامی مثبتی تلقی نمود. او بیش از هر نوع تبعیض دیگر روی "تبعیض جنسی" تاکید کرد و از همه خواست تا ندای " تبعیض نه ! " که شعار امسال روز جهانی حقوق بشر است را بلند صدا کنند. جالب بود که برای ما مرد هایی که در آنجا تشریف مان را داشتیم کمی سخت بود ولی خواهی نخواهی همه باهم صدا کردیم " تبعیض نه !" خنده ام گرفت و لبخند های متفاوتی روی لب های چند مرد مسلمان و کافری که در تالار بودند، نقش بست. لبخند هایی با معنی ها و تفسیر های متفاوت از حق و زن و حقوق بشر.

از دوستانم بصیر سیرت و زهرا مبتکر ممنونم که دعوتمان کرده بود. نظر به اهمیت موضوع تعداد مهمانان کمتر بود. ادعای برگزار کنندگان این بود که کمی در دعوت نامه ها و برگزاری پشت سرهم این مناسبت در جریان یک هفته رسانه ها و علاقمندان حقوق بشر و مردم را خسته کرده است و شاید نتوانسته اند در این برنامه حضور بیشتر داشته باشند.اما فکر میکنم اول موقعیت مرکز فرهنگی فرانسه در جوار ریاست جمهوری آقای کرزی با دیوار های سنگی اش و دیگر دانش و آگاهی کم مردم و جوانان ازحقوق بشر باعث میشود که نه تنها این برنامه بلکه بیشتر تجلیل از مناسبت های مدنی و حقوق بشری با اینگونه بی تفاوتی و استقبال کمرنگی روبرو شوند.

به نظر من شاید راه حل این باشد که برای بهتر تجلیل شدن از این مناسبت ها باید از هرگونه شیوه های آگاهی دهی و تبلیغ در بین مردم خصوصا از طریق رسانه ها و شبکه های جوانان و زنان استفاده شود. تا کار نهاد های تطبیق کننده این دادخواهی و پیام رسانی بتواند با قدرت بیشتر به مبارزه بی عدالتی و تبعیض برود. تنها سیما سمر نمیتواند این مرض را تداوی کند. باید سیما سمر ها را حمایت کنیم و ثمر خوبتری از کشت خویش بگیریم.

نمایش تیاتر " بی نهایت نا تمام" که توسط سازمان حقوق بشر و دموکراسی برای افغانستان تنظیم شده است که مستندی از قصه های قربانیان واقعی جنگ های سه دهه ی اخیر افغانستان بین سالهای 1978 الی 2010 میلادی است.همچنان معرفی کتاب تازه آرمان شهر" پر سیمرغ، گزیدهی ازآثار شرکت کنندگان در جایزه ادبی سیمرغ در ارتباط به نفی جنگ بالاخره گفتگوی باز به این مناسبت تحت عنوان" بازخوانی حافظه ی جمعی ما" با حضور داکتر محی الدین مهدی ، استاد کاظم یزدانی و اسدالله احمدی بودا نیز در هفته گذشته برگزار گردید.

۳۱ شهریور ۱۳۸۹

یک شام با الفبای کولی بصیر سیرت




شام دیروز برای تماشای اولین کارهای مستند فیچری دوست خوبم بصیر سیرت عکاس و مدیر مسوول مرکز فوتو ژورنالیزم چشم سوم به دفتر نی رفتم. الفبای کولی محصولی چند ما تلاش بصیر سیرت و دوستانش در برنامه گپ جوان بود که از طرف انترنیوز راه اندازی شده بود.

باغچه دفتر نی که قبلا انترنیوز و رادیوی سلام وطندار آنجا بود با خیمه و چوکی تزیین شده بود و بیشتر مهمانان مستند سازان جوان و دانش اموزان برنامه گپ جوان و ژورنالیستان بودند. با آنکه دفتر نی میزبانی این برنامه را به عهده داشت فضایی که در آن این فیلم مستند باید به نمایش گذاشته میشد، زیاد آرام و منظم نبود. معلوم میشد بیشتر شبیه پروژه ای است که باید بگذرد و تمام.

حدود ساعت 06:30 فیلم به نمایش گذاشته شد و با زمزمه ای "خالچه"دختر کولی آغاز شد.قصه فیلم از تلاش یک دختر کولی که برای ساختن یک مکتب در محل و کمپ بود باش شان شروع میشود و تا اخیر سناریست و دایرکتر فیلم سعی میکند مکتب سازی ، مکتب سوزی، مکتب خوانی و ترس از طالبان را پس از چند سال سقوط حکومت شان به تصویر بکشد که روی رفتن زنان به مکتب در بعضی مناطق افغانستان هنوز وجود دارد

در کلیت ، بصیر سعی کرده بود چند موضوع را در مدت 24 دقیقه مثل نقض حقوق زن ، فراموش نمودن اقلیت های قومی مثل کولی ها و هدر رفتن کمک های جامعه جهانی و بی توجهی به جوانان را به تصویر بکشد. بصیر با آنکه این مستند از کار های اولش است ولی به خوبی توانسته بود پیامش را در این قالب به بیننده برساند.شهربانو سادات قهرمان داستان نیز با استعداد خارق العاده اش توانسته بود نقش یک دختر کولی ( خالچه ) را خوب بازی کند.نماد ها ، گریم و فضا سازی های دایرکتر و نور پردازی های آن که خیلی طبیعی مینمود خیلی جالب و امیدوار کننده بود که سینما افغانستان کم کم برای حرفه ای شدن پیش میرود.

اما چند نکته وجود داشت که باید بصورت جدی در کار های بعدی اصلاح شود. مثلا در نخستین دیالوگ های فیلم بازیگر با لهجه ایرانی غلیظ شروع میکند که حد اقل زیاد بومی نمی نماید و شاید به مزاج کسی خوش نخورد . به ویژه زمانی که ما میخواهیم زندگی اقلیت های منزوی و بومی افغانستان را به تصویر بکشیم .زیر نویس ها تنها به انگلیسی بود که گاها مشکلات تایپی و ترجمه داشت و ترجمه دری اصلا نداشت. در قسمت صدا گذاری ها کمی کم دقتی شده بود و لی رویهمرفته زیاد محسوس نبودند.

نکته جالب که معمولا در اینگونه محافل در افغانستان معمول است پنداندن تعدادی سینماگران بر یکدیگر است. مثلا در شروع آقای مجیب خلوتگر رییس موسسه نی که خود نیز میزبان و همکار برنامه گپ جوان بود با چهار سوال کاملا انتقادی شروع کرد و بعدا یک دوست فیلم ساز دیگر نیز کمی منفی گونه نقد کرد. شاید برای بصیر که عکاس ماهریست و با اینگونه برنامه ها آشن باشد اما جوانترک های دیگری که در برنامه گپ جوان شرکت کرده بودند و تازه میخواهند شرکت کنند وقتی می بینند که کار اول استاد شان اینگونه با بی دقتی مورد نقد منفی گرایانه قرار میگیرد ، شاید از ترس هیچ وقت جرات به دست گرفتن کمره را نکنند.

اگر ما علاقمند رشد فیلم وسینما هستیم باید تلاش کنیم اول بیشتر جوانان را فرصت دهیم مهارت های اساسی فلم سازی را پیدا کنند وبعد کم کم روی انتخاب سوژه های شان و بعد روی بعد تخنیکی فیلم ، زبان، تکنولوژی و بعد روی نکته های خیلی حرفه ای تر آن بپردازیم. من سینما نمی فهمم ولی از دیدن این مستند یا فیچر خیلی لذت بردم و منتظریم که نسل جوان ما کار های جدیدتر ، حرفه ای تر و متفاوت تر را بهتر از گذشته ها به ما عرضه کند و برش های از زندگی ما ثبت تاریخ شود.

۲۷ شهریور ۱۳۸۹

انتخابات آزاد قلب تپنده دموکراسی است


ستاد انتخاباتی یونس انتظار از رای دهی شخص ایشان خبر داد

امروز رفتم و به نامزد دلخواهم رای دادم. پدرم نیز با شوق پیشتر از من رفت و به شخص دلخواهش رای داد. در خانه ما 8 نفر به سن رای دهی بودند ولی متاسفانه همسایه ما که خود یک آشپز است و خانمش نیز سواد ندارد در هیچ یک از انتخابات گذشته شرکت نکرده اند و کارت رای دهی ندارند و تشویق ها و رهنمایی های من نیز نتوانسته است روی او تاثیر بگذارد.

اول: تعداد ناظرین نامزدان از روند رای دهی و شفافیت مدیریت آن توسط کارمندان کمیسیون و مراکز رای است.مثلا مرکزی که من در آنجا رای دادم وقتی داخل شدم ، تعداد ناظرین از تعداد رای دهندگان بیشتر بود و از چهره های بسیاری آنان پیدا بود که متاسفانه نمیدانند چی را چگونه نظارت کنند.

دوم: متاسفانه 664 نامزد انتخاب شخص مورد نظر را برای آدم خیلی مشکل می سازد. به ویژه خانم ها ، افراد مسن و کسانی که سواد خواندن ونوشتن را ندارند به سختی افراد مورد نظر شان را انتخاب می کنند.

سوم: رسانه ها بیشتراز ده مورد تخطی و مشکل را گزارش داده اند. مثلا:ماشین سوراخ کن نتوانست کارت من را به شکل ستاره سوراخ کند و مامور کمیسیون مجبور شد که کناره کارت را قیچی کند. وقتی از او پرسیدم گفت که این ماشین های سوراخ کن بدل است و بعد از سوراخ کردن چند کارت از کار افتاده است. مثلا شهروندان درغرب کابل گفته اند که سایت های رای گیری ناکافی و یا به بهانه ای بسته شده اند که میتوان از مرکز رای گیری دوغ آباد و ربگریشن نام گرفت.یا مثلا مرکز رای گیری سیلو 84 ناظر وجود دارد اما فقط ده نفر آنان توانسته اند از صندوق ها نظارت کنند که بعد تر در بین ناظرین بر سر اینکه کدام ده نفر اول بروند بگو مگو های روی داده است که تعدادی از رسانه های تصویری کابل نیز آن را نمایش دادند.

چهارم: از ولایات قندز، کنر ، بامیان ، غزنی و بلخ و چند ولایت و نقاط مختلف کابل نیز گزارش شده است که رنگ انگشت ها پاک میشوند و در بعضی مراکز هرج ومرج عمدی وجود دارد و حتی در بعضی ولایات و نقاط مختلف شهر کابل مواد تدارکاتی هنوز نرسیده است.

حالا تا اخیر روز باید دید که این روند به کجا می انجامد.مراکز و ساحات را که من خودم ملاقات کردم و یا تلفن کردم نشان میدهد که غرب شهر کابل بیشتر از نقاط دیگر مردم سهم گرفته اند و در مقابل مشکلات مدیریتی و تعدد نامزدان و ناظرین شان نیز زیاد است.

منتظر انکشافات جدید باشید:


۰۸ شهریور ۱۳۸۹

نگاهی به بلاگ و وبلاگ نویسی

اولین کارگاه آموزشی وبلاگ در کابل

31 گست سال 2010 میلادی پنجمین روز جهانی وبلاگ را در حالی تجلیل میکنیم که هزاران جوان از این پدیده جدید استفاده نموده و از این طریق دسترسی به اطلاعات را اسان ساخته و ژورنالیزم امروزی را به طور فاحشی متحول ساخته است و بالاخره زمینه گفتگو و تبادل نظریات و اندیشه های شان را با دنیای بیرون میسر ساخته است.

امروزه بيش از يک ميليارد نفر از انترنت استفاده میکنند و نزديک به ٢ ميليارد نفر داراي تیلفون همراه می‌باشند. دوسوم ساکنان کره زمين امکان ارتباط با تیلفون حتا در جاهايي که برق نيست را دارند. شکل اجتماعي جديدي از ارتباط بر قرارکردن به وجود آمده که هر چند وسيع است اما به طور انفرادي توليد و دريافت می‌شود و تاثير می‌گذارد.
يكي از پديده هاي جديد و تاثير گذار در عرصه انترنت، وبلاگ مي باشد. در سالهاي اخير اين پديده انقلابي در انترنت و فرهنگ استفاده از آن به وجود آورده است. دليل اين امر قابليت هائي است كه در وبلاگ ها نهفته است.

مهمترين قابليت كه تفاوت عمده وبلاگ و سايت نيز به حساب مي آيد اين است كه ايجاد يك وبلاگ احتياج به تخصص و دانش خاصي نداشته ،رایگان بوده و پویاست است و همين امر باعث شده است كه بیشتر جوانتر ها به وبلاگ و وبلاگ نويسي روي بياورند.

وبلاگ (Weblog) -كه به آن بلاگ( Blog )نيز اطلاق مي شود- تركيبي است از دو كلمه webبه معناي شبكه جهاني و log(گزارش روزانه و یاد نامه) و به ياد داشت هایي گفته مي شود كه توسط يك يا چند نفر بصورت روزانه، هفتگي يا گاه به گاه نوشته شده و در عرصه انترنت قرار مي گيرد. چند معني فارسي نيز براي آن ابداع شده است. مثل تار نگار يا تار نگاشت كه كمتر مورد استفاده قرار مي گيرند. هر فردي كه به انترنت دسترسي داشته باشد و مطلبي براي نوشتن داشته باشد مي تواند بطور رايگان صاحب يك وبلاگ شود. مطالبي كه در وبلاگ نوشته مي شوند ممكن است خاطرات شخصي ، خبر ، مقالات علمي و هرگونه مطلب قابل نگارشي باشند. علاوه برا ين نظرات خوانندگان وبلاگ ها نيز جزو مطالب وبلاگ محسوب مي شود.

ویس احمد حکمت ، جوانترین وبلاگ نویس افغان مقیم هرات

اصطلاح وبلاگ را اولین بار شخصی به نام Jorn Barger در دسامبر ‌١٩٩٧ ساخت. در آن زمان وب به صوت متنی بود و سایت‌هایی بوجود آمده بودند که به هر نفر تنها اجازه داشتن یک صفحه وب را می‌دادند تا افراد مطالب شخصی‌شان را در آن بنویسند.

در ادامه شخص دیگری به نام «Peter Merholz» اصطلاح وبلاگ را کوچکتر کرد و آن را در بخشی از وبلاگش، «بلاگ» نامید، در واقع او بود که weblog را به گونه‌ای از هم جدا کرد که بلاگ به صورت فعل درآمد و شد (we blog).

در سال ‌١٩٩٩ خانم «Meg Houriha» به اتفاق «Evan Williams» یکی از دوستانش، کمپانی Pyra Labs و متعاقبا blogger را تاسیس کردند. در فبروری ‌٢٠٠٣ گوگل، blogger را می‌خرد و از مارچ ‌٢٠٠٣ اصطلاحهای weblog، weblogging و webloggerوارد دکشنری آکسفورد می‌شود. تمام دنیا در این متفق‌القول هستند که اصطلاح وبلاگ و مفهوم وبلاگ را اولین بار شخصی به نام Jorn Barger در دسامبر ‌١٩٩٧ ساخته است و دیگران تنها سهمی مهم در فراگیر شدن آن داشته‌اند.

اولین فردی که اقدام به وبلاگ نویسی مدرن برای درج خاطرات خود در فضای انترنت کرد شخصی تحت عنوان Jastin Hall بود که در سال ۱۹۹۴ اقدام به درج خاطرات روزانه اش و همچنین گزارشات متعدد از کنفرانس های مختلف که در آن شرکت می کرد، می کرد.

همچنین در سال ۲۰۰۴ مجله ی نیویرک تایمز جاستین هال را به عنوان” پدر وبلاگ نویسی شخصی” معرفی کرد.از طرفی در همان سال فرد دیگری با نام Jerry pournelle با داشتن انترنت پر سرعت! اقدام به انتشار خاطرات روزانه اش به فارمت های مالتی میدیا( علاوه بر فرمت نوشتاری) کرد. جری پورنل برای اولین بار در دنیای انترنت اقدام به قرار دادن ویدیوها و عکس هایی از خود و زندگی اش و در دنیای انترنت کرد.

از سرویس دهندگان بلاگ میتوان از پرشین بلاگ ، بلاگ اسکای ، ورد پرس ، بلاگر، و شبکه های اجتماعی چون فیس بوک،تویتر ، گوگل ، های فایف ،لینکدین ، اسکایپ، لایف جورنال و غیره را نامبرد. در سال ۲۰۰۱ اولین سرویس وبلاگ نویسی فارسی زبان به نام "پرشین بلاگ" از طرف ایرانی ها راه اندازی شد.

بين ماه‌های جنوی و می ٢٠٠٦ رقم وبلاگ‌ها از ٢٦ ميليون به ٣٧ ميليون رسيده است. به طور متوسط هر ثانيه يک وبلاگ به وجود می‌آيد يعني ٣٧ ميليون در هر سال. مطالب ٥٥ درصد از وبلاگ‌ها سه ماه پس از گشايش هنوز به روز می‌شود. مقداروبلاگ‌ها امروز ٦٠ برابر سال پيش ارزيابي می‌شود. رقمي که هر شش ماه دو برابر خواهد شد.

در حالي که زبان انگليسي در آغاز زبان مسلط بر روي اينترنت بود، امروز تنها زبان يک سوم سايت‌ها است. زبان‌های چيني و سپس جاپانی، اسپانيايي، روسي، فرانسوي، پرتگالي و کوریایی و حتا فارسی به مرور جاي خود را باز کرده‌اند. آن چيزي که در اين مورد اهميت دارد تنها وجود وبلاگ‌ها نيست بلکه ارتباطاتي است که مابين آن‌ها به وجود آمده و سبب پيوند آن‌ها به يکديگر از يک سو و تماس‌شان با ديگر حوزه‌های ارتباطي می‌شود


اين پديده شکل اجتماعي نويني از ارتباطات را به وجود آورده است که در عين حال توده‌ای است اما به طور انفرادي توليد و دريافت می‌شود و تاثير می‌گذارد. با اين همه در سرتاسر جهان به ابزاري در خدمت جنبش‌های اجتماعي تبديل می‌شود اگرچه اين جنبش‌ها تنها استفاده‌کنندگان اين ابزار جديد بسيج و سازماندهي نيستند. رسانه‌های سنتي به نوبه خود با استفاده از توان تجاري و رسانه‌ای‌شان به اين جريان پيوسته ودر حال به وجود آوردن وبلاگ‌های هرچه افزون‌تري حول خويش‌اند. با اين همه اين واقعيت وجود دارد که جنبش‌های اجتماعي و مقاومت‌های فردي، توان آن را يافته‌اند که بر رسانه‌های بزرگ تاثير گذاشته، اطلاعات را کنترول کنند و در صورت لزوم آن‌ها را تکذيب کرده و يا حتا توليد نمايند.

در قانون رسانه های همگانی نیز بصورت حرفه ای برای این پدیده جدید در ژورنالیزم افغانستان چیزی اشاره نشده است و برای تخطی های این عرصه چگونه پرداخته میشود.در حال حاضر دو وبسایت میزبان برای وبلاگ نویسان افغان بصورت آماتور از سوی نسیم فکرت بلاگ نویس مشهور افغان فعلا مقیم امریکا تحت نام "کانون وبلاگ نویسان افغان"به چهار زبان دری ، پشتو ، ازبیکی و انگلیسی و دیگری مجتمع وبلاگ های افغانستان است که توسط بهمن بدخشانی یک دانشجو راه اندازی شده است که هر کدام تعدادی از وبلاگ نویسان را در لینک های خویش دارند و به همین ترتیب وبلاگ نویسان دیگر افغان نیز هرکدام دوستان خارجی و داخلی خویش را هر کدام بطور اوسط سی تا پنجاه بلاگ را لینگ داده اند.قابل یادآوری است که بصورت تخصصی هیچ سرویس عرضه کننده بلاگ نویسی افغانی وجود ندارد که به آسانی قابلیت نوشتن پشتو ، اربیکی و یا زبان های محلی دیگر افغانی را داشته باشد.اینکه اولین بار چه کسی در افغانستان بلاگ را آغاز کرد دقیق معلوم نیست ولی در حال حاضر تخمین زده میشود که بیشتر از 20 هزار افغان در داخل و خارج کشور بلاگ مینویسند.

اگر شما چیزهایی میدانید پس 31 اگست روز جهانی بلاگ است و بهترین مناسبت برای شریک ساختن تجارب، دانش و اطلاعات جدید و همبستگی تمام وبلاگ نویسان افغان در داخل و خارج کشور خواهد بود.

۲۵ مرداد ۱۳۸۹

یک روزمقاومت بی مزاری !


عکس از: براتعلی باتور

روز جمعه غرب کابل بازهم با تیر اندازی های کوچی های مسلح و وحشی از بالای کوه قورغ به جهنم تبدیل شد و ده ها تن زخمی شدند و ده ها عدالتخواه دیگر جان باختند.

دیروز بازهم خون ده ها انسان بی گناه شهر بی مزاری را رنگین کرد تا فرش سرخ رهبران میراثخوار ما سرختر و دسترخوان های بازیگران سرنوشت مردم ما رنگین تر شود و مردم منزوی تر و بیچاره تر از گذشته.

حادثه پس از آن آغازشد که صبح زود جمعه تعدادی از مردم ساحات جبارخان، ، دامنه کوه قوریغ و شهرک های اطراف آنان تجمعی را تشکیل داده و میخواستند با کوچی ها و طالب های مسلح که زمین حضیره شان را بزور سلاح تصاحب نموده بودند، صحبت نمایند و راه حل برای دفن اجساد شان پیدا نمایند.اما کوچی ها بالای آنان آتش نمودند و به مدنیت و صلحجویی آنان خندیدند. این در حالیست که شهرداری کابل این محل مورد منازعه را برای ساکنان محل برای دفن جنازه ها رسما تخصیص داده است.

مردم شجاع این ساحات نیز پس ازآن که از طرف کوچی ها مورد حمله با سلاح گرم قرار میگیرند با سنگ چوب از خود دفاع نموده و چند خیمه کوچی های مهاجم را به آتش میکشند.پولیس که ناظر بر محل بوده است نیز بجای وساطت بی طرفانه بسوی باشندگان محل آتش نموده و در نتیجه این آتش های مشترک پولیس و کوچی ها بیشتر از 50 نفر زخمی و حدود 5 نفر کشته شدند. مردم ناحیه سیزدهم نیز خشمگین شده و تا شام دیروز به جاده ها ریخته بودند و تصاویر کاندیدان را پاره نموده و شیشه های بعضی از فروشگاه ها را شکستند و ترافیک را مختل نمودند و به کسانی که ادعای رهبری هزاره ها را مینمایند. جواب منفی و " نه" دادند.

خلیلی با بیانیه ای اظهار تاسف و تاثر عمیق نمود از طریق تلویزیون نگاه نزدیکترین رسانه به محل حادثه مردم را آرامش دعوت کرد و به خانواده های شهدا و مسدومین عرض تسلیت نمود و گفت که شما آرامش را حفظ کنید زیرا امنیت جاده شماره ده کارته سه حفظ است و من با خانواده ام مصوون و خوش و آرام از طریق "تلویزیون نگاه" و تلفن ها قضیه را تعقیب میکنم و از بستر آرام و راحت خویش برای شما تشویش میکنم.

محقق نیز جاده شهید مزاری را به شهر ارواح تشبیه کرد و طی بیانیه اظهار همدردی با مردم غرب کابل نمود از مردم خواست که عکس های تمام کاندیدان را به شمول عکس های شخص ایشان پاره ننموده و عناصر بیگانه و رقیب را در میان شان جای ندهند.ایشان نیز مثل خلیلی متاثر،متاسف و غمگین از حادثه امروز بوده و از مراجع تحت امر کرزی خواست که این مشکل مردم و کوچی ها را مثل تاریخ گذشته حل نماید و به مردم گفت که آرام باشند و جایی را آتش نزنند زیرا ایشان در خانه آرام بوده و گاهگاهی احوالات حادثه امروز را از طریق بچه های رادیو و تلویزیون "راه فردا" میشوند .شما میدانید ماه رمضان است و ایشان با باقر جان " شیر و بز" بازی میکند و اگر این کشتار های پولیس و کوچی ها کدام ارزش خبری داشت به زبان های دری و انگلیسی از طریق روزنامه های افغانستان و اوت لوک نشر میکند و در آخر شب رادیو فردا نیز برای آرامش شما آهنگ محسن یگانه ایرانی و احمد ظاهر را نشر نمود تا درد تان را مثل تاریخ تان فراموش کنید.

شب وقتی خانه آمدم به "حسن" تازه داماد پسر مامایم با هفت نفر دیگری که روی تخت های شفاخانه استقلال و ده ها تن دیگری گلوله باران و سوراخ سوراخ شده بودند و خون های پاک شان لباس های ما را سرخ و رنگین کرده بود ، فکر کردم. کی مسوول و قاتل جان این بی گناهان است خلیلی ، محقق ، پولیس کابل ، کرزی ، شفاخانه استقلال ، کوچی ها یا خود مردم؟

اشک های مادر و خانم حسن و ناله های آنان آرامم نمی گذاشت.پدر حسن را یاد آوردم که گلکاری دو صد افغانیگی را نیمکاره رها نموده بود تا به دیدار حسن بیاید. برای حسن خون کار شد. پدر و مادرش درمانده و حیران مانده بودند که خون از کجا کند. خودش نیز مثل پسر کوچکتر ، خانم و عروسش همه اگر خون های شان را باهم یکجا میکردند نمی توانستند 500 سی سی خون برای حسن تهیه کنند و امروز پولی نیز کار نکرده بود تا برای حسن خون بخرند. ولی برعکس یادم از دست های نرم و چهره های چاق و گوشتالود رهبران ما و سرخی فرش قالین های قصر های شان آمد باخود گفتم باید حسن و فامیلش در بدن های نحیف شان خون نداشته باشند و باید پول خرید یک خریطه خون را نداشته باشند زیرا خونخواران رهبر نما پول ها را خورده و گوشتالود و چاق شده اند و قالین های شان سرخی رنگ قالین های شان را از این خون های بی گناه که هر روز به بهانه های مختلف میریزد ، رنگ گرده اند. رنگی که تا همیشه تاریخ بر پیشانی گور شان سرخ خواهد زد.

هنوز شهر ملتهب و دگرگون است. پلیس ، اردو ، حکومت و کوچی همه مردم را به گلوله میبندند و رسانه های خنثی نیز بد ترین اخبار را سانسور نموده پخش مینمایند. سکوت و بی تفاوتی همه و حتی یک تعداد از مردم آدم را دیوانه میکند.

غرب کابل یک پارچه خشم و طغیان شده است. شهر به سال های مقاومت برگشته است و هنوز نفس در تن رهروان مزاری مانده است و بی توقع و عاشقانه در پای تندیس رهبرشان آزادانه و با فریاد عدالت و آزادی جان شان را فدا کردند.

شاید تاریخ امروز هزاره نیاز به قربانی های بیشتر دارد.پس بیایید بجای مرگ تدریجی ،در جنگ مستقیم جان بدهیم و سربلند بمیریم و تسلیم ظلم نشویم.

مطالب مرتبط:

همگانی سازی وضعیت اظطرار

جمعه خونین: وقتی خشم از زبان خشونت سخن می گوید

هزاره ها چور کردند

بهسود؛ انقلاب سرخ

۰۴ مرداد ۱۳۸۹

یادداشت های از مغولستان



در سال 2008 میلادی چند از پروهشگران و فیلمسازان سرشناس مغول پش از سفر به چند کشوربه کمک یک تلویزیون خصوصی مغولستان خواستند از افغانستان نیز دیداری داشته باشند تا به ارزش مستندی که قرار بود ، بسازند ، افزوده شود .

تلاش ما این بود که اطلاعات جامع و بی طرفانه را در اختیار این گروه قرار دهیم و اتفاقا آنچه آنان با خود دوباره به مغولستان بردند به گفته آنان خیلی جالب بود و مورد پسند جامعه مغولستان و دیگر علاقمندان در سراسر جهان واقع شد. قرار شد در سال 2009 جمعی از علاقمندان فیلم ، عکس ، تجارت ، سیاست ، فرهنگ و پژوهش از نزدیک از مغولستان دیداری داشته باشند که متاسفانه سال پار به تاخیر افتاد و بالاخره امسال چهار مرد از کابل کمر بستند و هی میدان وطی میدان راهی "جشن ندم" یا جشن استقلال مغول ها شدند. فستیوال ندم هر سال در اوسط جولای برگزار میشود و مغول های سراسر دنیا در این فستیوال گردهم میایند و در امور مختلف بحث و تبادل نظر میکنند ، شدند.


روز جمعه صبح زود کمره را که از دوستم معصومه ابراهیمی گرفته بودم ، برداشتم تا برایش چارجربخرم. اول به بصیر سیرت زنگ زدم اما او مصروف ثبت مستند " گادی وان " بود. ناچار رفتم به بازار های کارته سه ، چهار راهی صدارت، شهرنو و جاده نادر پشتون اما از بخت بد همه دکان ها بخاطر روز جمعه بسته بودند.با خستگی و عجله برگشتم که حتی نشد چند جلد فرهنگ انگلیسی فارسی برای دانشجویان هزاره مقیم مغولستان بخرم.باید بکس های سفر را می بستم و همسفرانم ملحق می شدم.


ساعت یک بعد از ظهر راهی پل سرخ جایی که همسرانم منتظرم بودند ، شدم. چند لحظه بعد صرف سفید رنگ اکرم گیزابی آمد و دوستانم کمکم کردند تا بکس هایم را درعقب آن جابجا کنیم. گیزابی لیسانس زراعت است و بیش از 20 سال سابقه خبرنگاری با رادیو صدای امریکا دارد و شاید تعدادی از دوستان آشنا باشد. رضا کاتب دوستم علاقمند مردم و جامعه خویش است و به همین دلیل جامعه شناسی خوانده است و خیلی پاک و بی آلایش است و رک و راست حرف میزند. خالقیار حیدری نیز شرکت عرضه خدمات انترنیتی و چاپخانه دارد. حالا همه باهم شدیم همسفر راه دراز.


پرواز ما ساعت 3 بود و ما یک ساعت قبل تمام مراحل را طی کردیم اما در قسمت خروجی که پاسپورت ها را میدیدند، چند جوانک احساساتی از دیدن چهار هزاره چشمان مبارک شان گرد شدند. شاید قواره های ما و مغولستان خوش شان نیامد و حدود نیم ساعت معطل مان کردند. استدلال آنها این بود که ویزه مغولستان را نمی شناسند و باید آمر شان بیاید .اگر هم نشد ، باید یک نامه از وزارت خارجه بیاوریم ورنه از میدان هوایی کابل نمی توانیم خارج شویم.چون ما کی چی آنها کلان کلان دیپلمات ها را خروجی نداده اند ما که هیچ چیزی نبودیم. اکرم گیزابی اجازه خروج گرفت چون پاسپورت امریکایی داشت و ما هم افسوس خوردیم که کاش شهروند امریکا میبودیم و بادارانه خروجی میگرفتیم.


معلوم بود سربازان غیر مسلکی، متعصب ، احساساتی و کم سواد میدان هوایی کابل میخواستم کمی مسخره مان کنند. کاتب و حیدری احساساتی شده بودند و من هم اعصابم خراب بود چون حد اقل چند باری که از این میدان بیرون رفته بودم مرا خیال خارجی میکردند و زود خروجی زده و با انگلیسی حرف میزدند ولی این بار جمع هزارگی بودیم و خار چشم پولیس ها. سعی میکردم خونسرد باشم و این سفر را که با هزار زحمت ویزه کرده و رخصتی گرفته بودیم ، خراب نشود و فضا را به نحوی به نفع خودمان دربیارویم و پرواز را از دست ندهیم. اما این مرض در افغانستان تعصب زمان شاید چند نسل کار باشد که حل شود یا تقلیل یابد.


خلاصه اینکه آمر سربازان آمدند و بالاخره بی هیچ دلیلی نگاهی به پاسپورت ها انداخت و در آخرین دقایق پرواز که کاملا نا امید شده بودیم ، اجازه خروج داد و ما هم با عجله وارد طیاره لق و لوق خطوط هوایی آریانا یا " انشا الله ایرلاینز" شدیم. این لقب افتخاری را برای آریانا بخاطر کهنه بودن سیستم ، نیروی کاری و خدماتش گذاشته اند.


یک نکته جالب را یکی از سربازان میدان اشاره کرد که تعدادی از شهروندان یک هفته قبل از ما به کشور های آسیایی نزدیک استرالیا سفر کرده بودند و میخواستند بطور غیر قانونی وارد استرالیا شوند که تعدادی شان در آب غرق شدند و تعدادی هم توسط پولیس کشته شده بودند. او میگفت که ما چون برای آنها رسما اجازه خروج از میدان را به اساس ویزای قانونی شان داده بودیم و نمی دانستیم فرار میکنند و به همین دلیل مورد بازپرس سارنوالی و پولیس قرار گرفتیم. نکند شما هم از منگولیا به استرالیا یا کدام جایی دیگه فرار کنید. یادم آمد که بیشتر ساعات درسی جغرافیه در مکتب خالی بود و ما استاد نداشتیم و "چهار والی" میزدیم. ورنه هیچ وقت پولیس ما نمی گفت که مغولستان همسایه استرالیا است.


القصه که این طیاره آریانا تکان تکان خورده پرواز کرد و اعلام کردند که اول قندهار میروند و بعد از سوار کردن چند مسافر دیگر عازم دوبی خواهیم شد. ما هم از ترس ملا محمد عمر و غیره خطرات و فکاهیات در باره قندهار آرام و بی صدا لمیده بودیم تا بخیر از این شهر رد شویم اما هر طرف چشم ما می افتاد ، صدای پشتو شنیده میشد و قصه تریاک. هرجا نگاه میکردی فقط به انگلیسی نوشته بودند و پشتو. اگرگاهی گذر تان به این طیاره ها افتاده باشد ، شاید دیده باشید که بیشتر اصطلاحات به انگلیسی و پشتو اند تا دری و مهماندار وقتی خوش آمدید ، میگوید " به طیاره د آریانا افغان هوای شرکت خوش آمدید." کسانی که نابلد باشند شاید ترجمان ضرورت داشته باشند.


متاسفانه هوایی داخل طیاره انقدر گرم بود که هر لحظه حلقت خشکی میکرد و آبی را هم که میدادند نیز گرمتر از هوایی داخل طیاره و هوای قندهار بود که به آن با ترس خاصی لحظه به لحظه به این شهر خطر و تریاک نزدیکتر می شدیم.

ادامه دارد..

۲۱ تیر ۱۳۸۹

سگ های میدان هوایی کابل



در این چند روز اخیر سخت مصروف هستم. بی برنامه آمدم هندوستان برای ویزه منگولیا و خیلی زود همان روز توانستم ، ویزه را بگیرم . ولی این راجستر پولیس برای افغان ها و پاکستانی ها خیلی سخت است و زمان گیر. حتی اگر برای یک روز هم داخل این کشور شوی باید هم راجستر دخولی و هم راجستر خروجی بگیری

هندوستان کشور عجیب و متفاوتی است. ظاهرا مثل کینیا و دیگر کشور های افریقای شرقی میماند. آفتاب داغ است. باران میبارد ، مثل اینکه سطل آب را برویت بریزند. مردم به درجه های مختلف تقسیم میشوند. شهر دهلی جدید با آنکه خیلی بزرگ است ولی میتوانی به را راحتی سطح متفاوت زندگی را حس کنی. هندوستانی ها مردم آرامی هستند . درسرک ها کمتر ترافیک دیده میشوند . وقتی چراغ سرخ شود ، وسایط همه خود می ایستند و هیچ کسی قانون را نقض نمی کند. ارزش پول کلدار هندی تقریبا به اندازه ارزش افغانی است.

صبح زود چهار شنبه بچه ها مجبورم کردند که برای سفر منگولیا که از طرف تلویزیون ملی منگولیا دعوت شده بودیم بروم دنبال پاسپورت خود و تنی چند از دوستان به سرزمین گاندی. بار اولم بود که هندوستان میرفتم. باید روز بعد یعنی پنجشنبه کابل میبودم که برای پرواز جمعه برسم. زمان خیلی برایم مهم بود.هندوستانی را که میخواستم مثل فیلم های آن با دقت کامل ببینم ، با عجله از کنار شان گذشتم.

میدان هوایی کابل طبق معمول مرا خارجی فکر نموده گاهی مزاحمت میکردند.مثلا در تلاشی اول وقتی دو پاسپورت دیگر را دیدند، تعجب کرده گفتند: "این ها را کجا میبری؟" گفتم: خبرنگار استم ،برای ویزه است. وقتی فهمید مغولستان میروم پاسپورت خودم را دیدند و باز تعجب شان بیشتر شد که چرا دو بار افریقای شرقی رفته ام. خندیدم و گفتم برای سیاحت دیگران اروپا و امریکا را خوش دارند ولی ما جایی میرویم که کمتر کسی به آن توجه دارد. این لذت و هنر سیاحت است.

با کام ایر میرفتیم .چون این شرکت یک پروازش چند سال پیش سقوط کرده بود میترسیدم باز ما را کدام جایی سقوط ندهد. از طالع بد ما که پیلوت از بلند گو صدا کرد که پرواز متاسفانه برای پانزده دقیقه بخاطر حمله سگ های اطراف ترمینال میدان هوایی کابل که راه های خط پرواز را مسدود کرده است تا امر ثانی معطل هستیم. بالاخره به هند سرزمین مهاتما گاندی ، سرزمین بزرگترین دموکراسی جهان ، دومین پرنفوس ترین کشور جهان ، سرزمین فیلم و هنر و سرزمین ستاره ها محبوب جوانان افغان ، شاهرخ ، امیتابچن ، لتا و رفیع در مندر و ایشورایا رسیدم. هوا تفتیده و گرم بود. یک تکسی مرا برد مهی پالپور، هتل ویشال یک حمام و کمی استراحت.

ساعت دو رفتم تا سفارت امام چنگیز را بیابم و یزه را بگیرم. شهر دهلی پاک ، سر سبز و سرک ها منظم اند. چندان مدرن نیستند ولی زندگی جریان دارد. ساحات دیپلماتیک پراز سفارتخانه ها است . سفارت جمهوری خود ما نیز بی بیرق در لابلای درختان خفته بود از مقابلش گذشتم و کمی احساس افغانستانی بودن کردم و کمی هم افسوس خوردم که چرا پاسپورت خارجی ندارم. خلاصه سفارت مغولستان را یافتم.

چه مردم مهربان و چه سفارت آرام و کم ازحامی. دخترک زیبا و خوش برخوردی پیش میز از من پذیرایی گرمی به عمل آورد خودم را معرفی کردم و گفتم از کدام سرزمین آمده ام و برای چه مقصدی در جشن نادام مغولستان میرویم. با خوشحالی و صمیمیت خاصی پاسپورت های من و دوستم را گرفت و 6400 کلدار هندی ، عکس و فورم و کاپی دعوت نامه و یک ساعت بعد کارهایم تمام شد و با تشکری بیرون شدم. چقدر این مغلو ها مهربان هستند. اصلا به من نگفتند تو تروریست هستی باید بروی و از امنیت هند و افغانستان تصدیق بیاور.

با عجله رفتم که این تصدیق ورود و خروج پولیس هند تمام شود. شاید یکی از مشکلات و بدی های مسافرت به هند برای ما افغانستانی ها و پاکستانی همین راجستر پولیس باشد. حد اقل دو روز را ضایع میکند و برخورد نیز چندان انسانی نیستند تا بتوانند نظر به آدم ها نیش شان را میزنند ولی هیچ وقت نمی گویند از کدام قوم و نژادی فقط میگویند افغانستانی هستی. برای آن ها افغان ها یعنی حیوانات نیمه وحشی که از جزیره بنام افغانستان میایند نیاز به دانشگاه، شفاخانه و تربیه دارند هیچ قانون نمیدانند. اگر انگلیسی هم بفهمند همرایت صحبت نمی کنند.بالاخره دخولی و خروجی را باهم حل کردم و تکت پامیر و پرواز به طرف کابل. ساعت هفت شام است و خانه رسیدم.

جالب اینکه از کنار خانه آقای منموهن سنگ گذشتم و چندی تامل کردم به جز از چند سرباز در داخل باغ نه دیواری ، نه مانعی نه علامت سرخ. خیلی عادی دخول و خروج نیز ساده است. یادم از کابل خود ما ومقامات شکم کلان آن آمد. چقدر فرق میکند. موزیم ریل دهلی دیدنی است. یک کارگر روزانه با 50 کلدار زیر آفتاب سوزان کار میکند ،یک راننده هوتل 24 ساعت کار میکند و در مقابل 5 هزار کلدار معاش و در یک ماه 5 روز رخصتی .

بعضی مردمان این شهر بخاطر بزرگی آن کاملا از دنیای بیرون بیخبر اند و در فقر کامل  بسر میبرند. شهر پرازموتر سایکل ، زنان مثل افریقای شرقی قدرتمند و در هر بخش از کارگر روی سرک تا پارلمان و وزارت ها فعال اند و با مردان شانه به شانه میجنگند. یعنی تا آن اندازه مثل ما دید شان به زن و مرد جنسی نیست. شاید هم باشد ولی من که حد اقل در مدت کوتاهی که بودم ، چنین ندیدم.

8 جولای ، دهلی جدید

۰۸ تیر ۱۳۸۹

با فاشیزم چی کنیم؟


از کارهای اخیر تیم حاکم و کوچی های ارگ نشین حد اقل میتوانیم چند نکته را برشماریم.

امروز محمد سرور دانش و داوود علی نجفی نیز مثل ده کاندید وزیر دیگر هزاره نتوانستند ، رای اعتماد بگیرند و باز هم کابینه کرزی بدون هزاره ماند.جالب بود وقتی آقای احدی با غرور تمام میگفت که دیشب دوستان و کلا لطف کردند و به من تلفن کردند و دعوت کردند یعنی معامله کردیم که به من رای دهند این نیز حق من است چون افغان ملت هستم و دوست و نفر پیسه رییس جمهور باید برای تجارت های قانونی و غیر قانونی تیم حاکم چاره سازی کنم پس رای تان را از من محروم نسازید. اسد الله خالد نیز از باختگی های دوره های گذشته چون برای یک تیم خاص کار میکند باید رای بیاورد اما این دو وزیر هزاره که اتفاقا سواد خوبتر و تجربه بیشتر از وزرای دیگر داشتند فقط بخاطر هزاره بودن رد شدند.

شب تلویزیون "سبا" در میز گرد رحمن اوغلی ، عزیز رویش و سیامک هروی را دعوت کرده بود تا در مورد این افتضاح و بازی حکومت – پارلمان بحث نمایند. اما آقای هروی مانند یک جنرال نظامی – حکومتی سعی در کنترول فضای بحث با ارعاب و تهدید داشت. مثلا در یک قسمت مجری بیچاره را تهدید کرد که چرا غیر مستقیم اسدالله خالد را نا شایسته گفته است و باید همانجا معذرت بخواهد ورنه از بحث بیرون خواهد رفت ، مجری نیز شجاعانه پوزش خواست و وی را مجبور کرد تا به ناکارامدی های مدیریتی تیم حاکم پاسخ بگوید. آنچه آدم را زیاد از حاکمیت های افغانستان در طول تاریخ منزجر و مایوس میکند ، سرشت آمرانه و تک صدایی است که وقت صحبت و بیان به خودت نمی دهد و به همین خاطر است که هزاره ها و دیگر اقلیت های محروم این کشور نتوانسته اند خود را در آیینه تاریخ افغانستان پیدا کنند.

اخیرا بهسود ، دایمیرداد ، تیزک،کجاب ، قره باغ در آتش کوچی ها سوخت و ویران شد. هزاره ها را در ارزگان خاص سر بریده شدند و در راه جاغوری معلمان را کشتند ، مکاتب را در قره باغ آتش زدند. راه های جاغوری ومالستان را بستند و ده ها موارد محروم ساختن هزاره ها در سطح مختلف همه حکایت از حرکت خزنده یک گروه فاشیست در ارگ کنار کرزی تلاش برای پشتونیزه کردن حکومت و بقای تیوری طالبیزم است.

سه نکته بالا بیشتر ضربات است که در این برحه حساس تاریخ از بیرون متوجه هزاره ها بوده است اما معامله گری ها و کوتاه فکری های رهبران هزاره نیز خیلی موثر بوده است. همه درک کرده ایم که رهبران ما تا مجبور نشوند هیچ وقت به مردم مراجعه نمی کنند. به ویژه روشنفکران و نهاد های مدنی که در چند سال اخیر خیلی نقش موثر داشته اند. به همین خاطر است که این رهبران نفوذ و نقش اجتماعی خویش را از دست داده اند و تصامیم که میگیرند و هم چشمی هایی که باهم دارند باعث میشود که کابینه هنوز بی هزاره بماند و صدای هزاره ها بصورت تیت و پراگنده همچنان بی تاثیر بماند.


انتباه ما و مردم اینست که حاکمیت به انحصاری و پشتونی شدن دو طرف مرز پیش رفته میرود و نیاز دارد که اصلاح شود. این اصلاح فلتر دستگاه حاکمیت از وجود تمامیت خواهان و مافیای تریاک و طالب ها و کوچی های نکتایی دار است. بنابر این آقای کرزی باید بر اساس تعهدات که قانون اساسی افغانستان و تعهدات بین المللی به مردم افغانستان نموده است به مردم افغانستان و به ویژه به هزاره ها پاسخ بگوید اینکه چرا تمام کاندید وزیران هزاره که بهترین همه کاندیدان بودند ، رد شدند؟ اگر آنها ناشایسته بودند پس چرا وی به جز از چند رهبر نمای هزاره با کدام مجموعه مدنی و اجتماعی هزاره ها صحبت ننموده است که برایش کاندید غیز حزبی و مسلکی و نیک نام معرفی نماید؟حرف آخر هم اینکه اگر آقای کرزی و تیم فاشیست حاکمیت که میخواهد تمام حکومت را طالبیزه و پشتونیزه نماید ، باید نیک بداند که خون های ریخته شده مردم ما الگوی آزادی خواهی و عدالتخواهی ماست. ما به مشارکت تمام اقوام افغانستان باور داریم و حق خود را از هر کسی خواهیم گرفت و ثابت خواهیم کرد که بهتر ، شایسته تر از همه و سربلند تر از هر کسی در این کشور هستیم و اگر زندگی کنیم ، زندگی سرشار خواهیم کرد.

حرف آخر هم به تمام هزاره ها و رهبران ، تیکه داران و دوکاندران نیز اینست که اگر میخواهد ما پیروز شویم باید تمام هم چشمی ها و پراگنده کاری های خویش را کنار بگذاریم. تعدد کاندیدان خویش در انتخابات پارلمانی تا حد ممکن در هم مدغم کنیم و فقط با یک صدای واحد ولو نظرات و راهبرهای مختلف داشته باشیم، حق خود را بخواهیم. فقط باهم میتوانیم یک وزنه و یک قدرت شویم. هنوز دیر نشده است. این هشدار ها را جدی بگیریم و از کنار شان به سادگی و به عنوان یک حادثه و اتفاق نگذریم ورنه تا چند سال دیگر برای همیشه از گردونه معادلات سیاسی کاملا محو و یا به انزوای درازمدت روبرو خواهیم شد.

۲۴ خرداد ۱۳۸۹

روزمره گی های کابل

سخت در این روز ها سرم درد میکند. گاهی برای یک لحظه هردو شقیقه ام و گاهی هم تمام سرم و اطراف چشمهایم را درد فرا میگیرد. حس میکنم سرم را به دیوار بکوبم تا دردش کم شود. نمیتوانم کتاب یا مطالب را در کمپیوتر بخوانم . میتوانم بخوانم اما زود خسته میشوم. در این روز های ملتهب کشورم بیش از هرزمانی دیگر سخت علاقمند مطالعه علوم اجتماعی و تیوری های توسعه سیاسی شده ام اما افسوس که این روزمره گی های انجو و مزدوری برای موسسه فرصت این مطالعه را از آدم میگیرد.

گفتند بروم عینک بگیرم که نوراین لپ تاپ لعنتی کمی کاسته شود. این کار را کردم. وقتی خیلی زیاد یعنی بیش از هشت ساعت کار کنم باز عینک را به چشم میزنم یک پارچه انجینیر به گفته کوچگی های ما میشوم.رفتم پیش داکتر گوش و گلو وی گفت که باید کار و مطالعه را در جریان شب کم کنم و کمی تفریح کنم.

وقتی وضعیت موجود را می بینم ، باز بی طاقت شده چیزی از کتابخانه کمپیوترم باز میکنم و غرق آن میشوم انگار سالهاست روی کتاب را ندیده ام. وقتی خستگی غلبه میکند ، با قهوه مهارش میکنم ولی این خواب لذیذ گاهی همه را شکست میدهد و تسلیمش میشوم.

هر کس را می بینم ، میگوید در حقیقت از این روزمره گی خسته شده است و کار های طاقت فرسا که حتی فرصت تفریح در آخر هفته را نمی دهد ، بیزار هستند. من هم فکر میکنم نیاز به تغییر و کمی تفریح دارم.

شما وقتی در این فضای لجام گسیخته کابل خسته میشوید ، چی کار میکنید؟ آیا فکر میکنید این خستگی من و دوستان که شکایت دارند ، ریشه در کجا دارد؟ کار ،زیاد ، تفریح کم یا وضعیت اجتماعی – سیاسی حاکم ؟

۱۰ خرداد ۱۳۸۹

بهسود ؛ قربانی معاملات میراثخواران





چند هفته از تهاجم مسلحانه کوچی ها و فاشیست ها بر بهسود میگذرد ،فعلا ظاهرا کوچی ها بنا بر فرمان کرزی بعد از اینکه سوختن ، کشتن و بردن "محلات مورد منازعه" یک اصطلاح دقیق و حساب شده راکه در در رسانه ها زیاد معمول شده است ، را ترک کردند. اما چند سوال و زخم ناسور همچنان در دل هر انسان عدالتخواه و آزاده این سرزمین باقی ماند.

چهل وکیل هزاره تحصن کردند چون اول هزاره بودند و باید این درد مشترک را فریاد میکردند، دوم نماینده مردم بودند و رای گرفته بودند باید در مقابل حقخوری های مردم شان می ایستادند که ایستادند. مهم نیست که آیا حتا سید حسین عالمی بلخی و تعدادی دیگری مثل اکبر زوار نیز با آنچه که بهزاد فکر میکرد ، همسود بودند یا خیر? آیا همه بخاطر هزاره ها و عدالت آنجا تحصن کرده بودند ویا شاید انتخابات دور بعدی نزدیکتر است که همه بخاطر نزدیک شدن مقطعی به مردم یک مانور جالب انجام دادند?

اما دیروز جمعی از وکلای معترض ، نهاد های مدنی و احزاب خورد و بزرگ دیگری در دشت برچی غرب کابل تجمع بزرگی دیگری را تحت عنوان "عدالتخواهی پایان نیافته " براه انداختند تا فرزندان بابه و گروه مقاومت بر زد فاشیست ها تا حل دایمی این معضل کوچی گری و قتل عام و تاراج سیستماتیک هزاره ها را بعد از بیرون رفتن خود بخودی کوچی ها از ولسوالی های بهسود، دایمیرداد و ناهور شکل بدهند که معلوم نیست دقیقا به چی نتیجه رسیدند.

اما نکته جالب در این سال "خون و درد" در این سه ولسوالی هزاره نشین رقابت محقق و خلیلی برای تصفیه حسابات گذشته وهم چشمی و سیال داری بر سر خوردن میراث های رهبر شهید بود. بطور مثال به قول یکی از وکلای هزاره که محقق شاید نمیخواست به تحصن بخاطر اعتلافش با کرزی بپیوندند اما نامزدی اش برای بار دیگر در پارلمان وی را مجبور ساخت که در کنار دیگران بایستد ولی تا اخیر سعی کرد خود را سر دسته وکلا جلوه دهد و تلویزیون راه فردا هم سعی میکرد لنز کمره بیشتر روی استاد متمرکز باشد ، اعلامیه ها هم کمی به نفع استاد اصلاح شود حتی در روز تجمع مشورتی در میدان مزاری شعار های هزارگی تیم محقق تحت عناوین " استاد بیا بوری بیسود ، اینجی نداره سود" و "حمایتت میکنیم" نیز سعی شد چربی استاد بر دیگران برجسته گردد.


خلیلی معاون آخر کرزی نیز سعی کرد در اولین پلان هرگونه اعتراض غرب کابل ها را تا حد توان سرکوب کند که ازاعتراض و برنامه تظاهرات "حزب نهضت مدنی افغانستان" در مصلی مزاری بزرگ مد نظر گرفته بود ،نامبرد. او نیز سعی کرد از طریق عمالش در بین مردم سو استفاده سیاسی از این قضیه توسط حریفان را دامن بزند و تلویزیون نگاه و رادیو ندا را نیز برای آرام جلوه دادن این قضیه تا اخیر بکار بیاندازد و بالاخره خون های پاک شهیدان بهسود را با جشن که قرار است امروز در خاتم الانبیا بگیرد ، به فراموشی بسپارد. یعنی قضیه به نفع جرگه کرزی جمع شد ، مقداری پول به هر دو طرف بدهید ، فرقی نمی کند که بهسود ودایمیرداد در آتش سوخت. حتی سعی شد از دای فولادی که از نگاه بیرونش کردند ، استفاده شود تا طنز ریختاندن خون خلیلی در بهسود را توجیه کند. دیشب میتوانستی یک نمایش مضحک را که با آهنگ " مانده نباشی ، خسته نباشی " داوود سرخوش همراهی میشد و خلیلی خلیلی حمایتت میکنیم و زنده باد را به خوبی با سال های که حضرت ایشان در قلعه ناظر مورد تفقد بادنجان رومی از سوی افراد رقیب قرار گرفت ، مقایسه کرد که تغییر نکرده است و فقط میخواهد سرخوردگی هایش را جبران میکند و به چشم تنی چند از مردم عزیز هم خاک بمالد.

ما خیلی این روز ها غافل هستیم که حریفان در کمین نشسته از طریق تلویزیون های خویش موضوع "مصلی بزرگ مزاری" ، "زمین های بغلان"را مورد تمسخر قرار میدهد و سید هادی هادی لنگ و بنیاد پیامبر اکرم به کمک جمهوری برادر خرما تهمیت و دوسیه "تحمیق و مسیحی شدن هزاره" های غرب کابل را در این زمان حساس می سازد تا تصفیه حساب کند. شیخ قندهاری نیز بیکار ننشسته و شهروندان هزاره غرب کابل تحت نام اعتراض به هجوم کوچی ها "کافر" و "مرتد" میخوانند.

این پارادوکس سیال داری های رهبران جهادی هزاره ، پراگندگی روشنفکران و نهاد های مدنی،حساسیت زمان و کمین دشمنان در لباس دوست ما را در چند سال آینده به کجا خواهد کشاند و ما کی آدم خواهیم شد؟


خبرتازه: کوچی ها از شام دیروز به ساحات کوه گلگوه در ولسوالی ناهور حمله برده اند ولی تا هنوز معلومات دقیق در این باره در دسترس نیست.

سند برای تاریخ :



۰۶ خرداد ۱۳۸۹

نکات برجسته ایتلاف هزاره – ازبیک با کرزی

خواستم به مناسبت مقاومت سرخ بهسود و سکوت مردم گوسفندی ما و اعلان قریب الوقوع کارخانگی باقیمانده حامد کرزی برای وزرای جید کابینه، چند نکته برجسته حمایت هزاره ها و ازبیک ها و موارد توافق شده طی یک ایتلاف رسمی که از طریق رسانه ها هم اعلان شد، یاد اوری کنم.

در این ایتلاف حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان به رهبری حاجی محمد محقق و جنبش ملی اسلامی افغانستان به رهبری جنرال عبدالرشید دوستم نخست باهم ایتلافی تشکیل دادند و سپس هر کدام اول بطور جداگانه و سپس بصورت جمعی هر دو حزب حمایت کامل شان را به وساطت ترکیه از نامزدی حامد کرزی اعلان کردند.

قرار شد درمقابل این حمایت برای طرف هزاره ها:

· جاغوری و بهسود از طرف کرزی به عنوان ولایت قبول شود ولی جلب حمایت و استدلال نیاز تغییر یافتن این دو والسوالی مهم هزاره ها به ولایت توسط پارلمان تایید گردد.
· شاهراه حلقوی کابل الی هرات که از میان هزارستان میگذرد،اسفالت گردد
· معاون دوم باید هزاره باشد که بر سرنام آقای خلیلی توافق شد
· پنج وزارت به هزاره ها داده شود که وزارت معارف در اولویت قرار داشته باشد
· والی های پنج ولایت به پیشنهاد حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان مقرر گردد
· ولسوال های ده ولسوالی به پیشنهاد حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان مقرر گردد
· مناطق مرکزی هزاره جات ( هزارستان) رسما به عنوان یکی از واحد های اداری کشور و جزییاتی دیگری در این مورد ، اعلام گردد
· پنج سفیر به پیشنهاد حزب وحدت اسلامی مردم افغانستان مقرر گردد
· چند نکته دیگر نیز به شمول ریاست ها ، معاونین ، نمایندگی های سیاسی و معیینیت ها نیز شامل این توفقات بوده است

در مجموع سه موافقتنامه در این ایتلاف به امضا رسیده است:

¨ بین حزب وحدت مردم ، جنبش و کرزی
¨ بین وحدت مردم و کرزی
¨ بین جنبش وکرزی

نکات مهم توافق بین جنبش و وحدت مردم افغانستان این نکات را شامل میشود :

¨ مشکل کوچی ها بطور دایمی مطابق به قانون اساسی کشور حل گردد
¨ توسعه ، بازسازی و توزیع عادلانه کمک ها به تمام ولایات کشور
¨ رشد فرهنگ و زبان های ترک – مغلی در دوایر و محافل رسمی

نکات عمده موافقت جنبش و کرزی :

مسوده توافقات بین کرزی و جنبش شامل نکاتی در مورد شبرغان و جنرال عبدالرشید دوستم میشد.چهار وزیر کابینه کرزی ، سفارت های افغانستان در ترکیه ،ازبکستان و ترکمنستان پست های بودند که از طرف جنبش پیشنهاد شده است که به ازبیک ها داده شود.

در مقابل، وحدت مردم و جنبش برای کرزی کمپاین نمایند و رسانه های شان ( تلویزیون راه فردا و آیینه ) را در اختیار تمام کمپاین آقای کرزی قرار دهند. نمایندگان و حدت و جنبش در پارلمان از طرح های دولت حمایت کنند و چند نکته دیگر...


پیش بینی شده بود که این ایتلاف هزاره – ازبیک 25 درصد رای به صندوق های آقای کرزی بریزند.احتمال های نیز وجود داشته است که آقای کرزی ممکن از است که به این وعده ها وفا در پنج سال آینده وفا نکند که زیاد جدی گرفته نشده است اما گفته میشود دولت های ضمانت های داده اند که این پیمان را عملی سازند.

دیده شده است که در آن زمان وحدت های خلیلی و محقق نزدیکتر شده بودند و حتی باهم ملاقات کرده بودند که بر سر نام آقای خلیلی به عنوان معاون آخر آقای کرزی توافق شده بوده است.

نکته جالبتر اینکه سفارت ایران نیزبرای نفاق بیشتر نزد جنبش رفته و میخواسته است که آنها را منصرف بسازند که با ناکامی مواجه شده بودند.

معلوم نیست ما مردم چی وقت متوجه خطاها و اشتباهات خود که باعث ریختن خون های بیشمار انسان های بیگناه می گردد ، می شویم؟ آیا حملات کوچی های وحشی مسلح که هنوز نتوانسته ایم جنازه های شهدا را از دره ها و باغ ها پیدا کنیم ، گواه بی تفاوتی دروغ کلان حاکمیت نیست؟

حال اگر میلیون ها دالر را که صرف موتر های ضد مرمی به قومندان ها و شهرک ها کردیم میتواند قیمت خون ده ها انسان که در بهسود به خاک خفتند را جبران کند؟

حاکمیت های که با سرنوشت مردم ما قمار میزنند و معامله میکنند به یاد داشته باشند که هر کسی در سیاست مردم را جدی نگیرد ، در هرگوشه دنیا باشند با شکست مواجه میشوند و پوز شان به خاک خواهد خورد و تا زمانی که سیاست های ما انسانی نشود ، هرگز خونریزی ها و بی عدالتی ها در افغانستان پایان نخواهد یافت.

۰۲ خرداد ۱۳۸۹

صندوق همبستگی و همدردی با آسیب دیدگان بهسود و دایمیرداد


بسم الله الرحمن الرحیم

من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم (رسول گرامی اسلام)
هر کسی که از جا برخیزد و به فکر امور مسلمانان نباشد، مسلمان نیست.


مردم مسلمان و عزتمند غرب کابل،
فاجعه‌ی بهسود و دایمیرداد، سوال بزرگی بر مسئولیت و توانمندی هر فرد ما در مقابله با مشکلاتی است که به طور سازمانیافته و مستمر گریبانگیر جامعه می‌شود. زندگی عزتمند و مصئون از فقر و وحشت حق طبیعی هر انسان است. همبستگی آگاهانه‌ی ما می‌تواند ضامن تأمین این حق باشد.
بهسود و دایمیرداد همانگونه که آیینه‌ی عبرت سیاسی و اجتماعی ماست، قدرت برخورد مسئولانه و مدبرانه‌ی ما با مشکلات و دشواری‌ها را نیز مورد آزمایش قرار می‌دهد. سوال بهسود و دایمیرداد از مدت پنج سال بدینسو هم برای جمع ما مطرح بوده و هم برای فرد ما. عده‌ای کوچی، هر سال، به طور مستمر، هستی مدنی میلیون‌ها انسان را به اهانت می‌گیرد و این سوال هنوز هم پاسخ نیافته است. وقتی هر فرد خود را در برابر این سوال مسئول احساس کند، پاسخ جمعی نیز پدید خواهد آمد.
مردم عزتمند و مسئول،
بیایید باور کنیم که قدرت بزرگ جمعی حاصل مشارکت آگاهانه‌ی هر فرد ما در ایجاد این قدرت است. اگر دست هر فرد ما روی دست یک آسیب‌دیده‌ی بهسود و دایمیرداد قرار گیرد، عزت و مصئونیت هزاران خانواده‌ی آسیب‌دیده تأمین می‌شود.
روز دوشنبه، سوم جوزا، روز معلم است. می‌شود این روز را به روز تعلیم و درک همبستگی اجتماعی تبدیل کرد. در هر مرکز آموزشی و فرهنگی می‌توان «صندوق همبستگی» را اساسگذاری کرد. این صندوق، ما را از فرد به جمع پیوند می‌دهد. بیایید همه با هم، با عضو شدن آگاهانه و مسئولانه در این صندوق، با هر آنچه در توان خویش داریم، حیات و کرامت اجتماعی خویش را حراست کنیم.

مساعدت‌های نقدی و جنسی خویش را می‌توانید در یکی از مراکز ذیل اهدا کنید:

موسسه‌ی تحصیلات عالی ابن سینا: پل سرخ، کوچه‌ی رو به روی مسجد عمر جان قندهاری
دفتر نهاد کاریابی: گولایی دواخانه، پهلوی شفاخانه‌ی مولاعلی
مرکز آموزشی ستاره: ایستگاه سرکاریز
مرکز راهیان ساینس: سرای غزنی
مرکز فرهنگی ستاره‌ی نوین: تانک تیل، دشت برچی
مرکز آموزشی ستاره: سرپل، دشت برچی
مرکز آموزشی ویژن: تانک تیل، دشت برچی
مرکز آموزشی فطرت: پل خشک، جوار مسجد باتوریان
مرکز آموزشی توسعه‌ی معرفت: سرک کهنه‌ی پل خشک
لیسه عالی کوشان: سرک قلعه‌ی قاضی، لب جر
لیسه عالی معرفت: پل خشک، گلستان معرفت
مرکز فرهنگی گل‌سنگ: دشت برچی
مرکز آموزشی ستاره: سرک قلعه‌ی نو، دشت برچی
لیسه‌ی ارشاد: شهرک امید سبز

بسم الله الرحمن الرحیم


من اصبح و لم یهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم (رسول اکرم)
هر کسی که از جا برخیزد و به فکر امور مسلمانان نباشد، مسلمان نیست.

صندوق همبستگی
ویژه‌ی همبستگی و همدردی با آسیب‌دیدگان بهسود و دایمیرداد


«به جای نفرین کردن تاریکی، بهتر است شمعی روشن کنیم.»
هر دستی می‌تواند روشن‌کننده‌ی یک شمع در خانه‌ی هم‌سرنوشت خویش در بهسود و دایمیرداد باشد.



عزتمندان مسئول می‌توانند مساعدت‌های نقدی و جنسی خویش را از صبح روز دوشنبه مورخ 3 جوزا در یکی از مراکز ذیل اهدا کنند:

موسسه‌ی تحصیلات عالی ابن سینا: پل سرخ، کوچه‌ی رو به روی مسجد عمر جان قندهاری
دفتر نهاد کاریابی: گولایی دواخانه، پهلوی شفاخانه‌ی مولاعلی
مرکز آموزشی ستاره: ایستگاه سرکاریز
مرکز راهیان ساینس: سرای غزنی
مرکز فرهنگی ستاره‌ی نوین: تانک تیل، دشت برچی
مرکز آموزشی ستاره: سرپل، دشت برچی
مرکز آموزشی ویژن: تانک تیل، دشت برچی
مرکز آموزشی فطرت: پل خشک، جوار مسجد باتوریان
مرکز آموزشی توسعه‌ی معرفت: سرک کهنه‌ی پل خشک
لیسه عالی کوشان: سرک قلعه‌ی قاضی، لب جر
لیسه عالی معرفت: پل خشک، گلستان معرفت
مرکز فرهنگی گل‌سنگ: دشت برچی
مرکز آموزشی ستاره: سرک قلعه‌ی نو، دشت برچی
لیسه‌ی ارشاد: شهرک امید سبز

۳۰ اردیبهشت ۱۳۸۹

آیا کوچی ها اهلی خواهند شد؟



قرار است امروز پنجشبه ساعت 9 صبح تمام نمایندگان مردم هزاره و تعدادی دیگری از وکلای عدالت خواه پارلمان بعد از سه روز تحصن با مردم در میدان رهبر شهید "مزاری بزرگ" معیادادگاه تجدید میثاق با آرمان های آزادی و برابری تجمع عظیم و سراسری را جهت مشوره و تصامیم بعدی را برای اعتراضات مدنی در سراسر افغانستان و جهان بخاطر حملات بیشرمانه کوچی ها بر هزارستان و اقدام فوری و عملی بدون قید و شرط دولت و جامعه جهانی اتخاذ نماید.

به نظر میرسد که حلقاتی در درون و بیرون دولت افغانستان در این روز ها مصروف ترفند ها و نیرنگ های مختلف قبل از انتخابات میباشد تا از کم کاری ها و حقخوری های که در حق مردم این سرزمین انجام داده است ، ذهنیت عامه را منحرف سازد و ماهی مراد خویش را از این آب گل آلود بگیرد.

اول باید با استناد بر اینکه کوچی نما ها و طالب های کمون اولیه که بر خانه یک مسلمان و ناموس ما تجاوز نموده باید نه تنها تا آخرین قطره خون دفاع نموده بلکه مثل همیشه تا آنطرف مرز های کشور بیرون شان برانیم تا تاریخ بشر این "مقاومت سرخ " را بخاطر بسپارد. زیرا ما که هیچگاه در طول تاریخ اینگونه بی غیرت نبوده ایم باید ولو با سنگ وچوب از سرزمین مان بیرون کنیم.

دوم خوبست اعتراضات مدنی خویش را تا آخرین مرحله در سراسر افغانستان اعم از زن و مرد و اقشار مختلف شامل علما ، روشنفکران ، رهبران دینی و سیاسی ، احزاب و نهاد های مدنی ، رسانه ها ، مراکز فرهنگی و مکاتب و دانشگاه های خصوصی ، کارمندان دولت و موسسات ملی و بین المللی ، مقامات بلند رتبه حکومت ، اردو ، پلیس و امنیت تا در یک مانیفیست از قدرت خویش را به این دولت و جامعه جهانی در داخل کشور و مهاجرین و عدالتخواهان بیرون از کشور و یکپارچگی تاریخی خویش را به نمایش را به تمام جهانیان به نمایش بگذاریم.

سوم اینکه نیز از مجرای سیاسی و قانونی با کسانی که ظرفیت گپ زدن را دارند با استناد به قانون اساسی و تعریف کوچی که در آن شده است را برای همیشه و دایمی حل کنیم و آن کوچی ها و پشتون های مظلوم که تحت نام کوچی قربانی سیاست های حکومت های مستبد در طول تاریخ شده اند ، به زندگی شهری و مدنی که اگر این ظرفیت در وجود قبیلوی شان وجود داشته باشد ، آشنا نموده و اهلی سازیم.

چهارم باید از هرگونه ملاحظات بین الهزارگی ، حزبی ، سیاسی ، سیال داری های گذشته ، سمتی ، معاملات پشت پرده و امتیاز گیری های که امکان زیاد آن در این نزدیکی انتخابات پارلمانی وجود دارد ، بپرهیزیم و فراموش کنیم.زیرا معامله و تمسخر به خون قربانیان و شهیدان بهسود بازی با سرنوشت میلیون ها انسان به نام هزاره خواهد بود. شاید امروز بهسود ، فردا جاغوری و دایکندی و بامیان و بغلان و بلخ و غزنی و دیگر جاها باشد. سخنم را کسانی کم کم دل شان پخ پخ میکند ، خوب میفهمند.دیگر اینکه حتما متوجه باشیم که یک تعداد جاسوسان و کاسه لیسان کشور های همسایه نیز مانند کل مرغ های باختگی و گرگ های گرسنه منتطر استفاده جویی ، نفاق اندازی و انتقام گیری میباشند که از نظر تیزبین ما و شما پنهان نمانند.


گپ آخر اینکه این برنامه ها را بطور منظم و از یک مرکز که شاید امکانش نباشد حد اقل یک زبان واحد بیان کنیم و پوشش رسانه ای و انترنیتی آنرا با استفاده از هرگونه وسایلی در رسانه ها بالا ببریم و عکس العمل های دوستان ، دشمنان ، نیمه دوستان ، دولت افغانستان و جامعه جهانی را نظارت و با دقت ارزیابی و در وقت مناسب برخورد عاقلانه و دیپلماتیک داشته باشیم تا در نهایت مردم پیروز شوند به حقیقت برسند.

۲۸ اردیبهشت ۱۳۸۹

بهسود ؛ انقلاب سرخ



دو روز است که بهسود درخاک و خون می غلتد بازهم چند هشدار پوشالی ، برخورد های عکس العملی ازطرف زمامدران سرنوشت ما و سکوت و بی تفاوتی همیشگی دولت افغانستان طبیعت را نیز به خشم آورده است.دیروز هوای کابل نیز دود کرده بود و طوفان شد تو گویی آسمان نیز از خون های بیشماری که درحال ریختن در بهسود است ، خشمگین شد و شهر را برای ساعاتی درهم ریخت.

دل هیچ کس به کار و فعالیت نیست.فقط یک چیز بعد از این همه امید های واهی که به خود میدادیم ، ما را زنده نگهمیدارد اینکه باید در مقابل ظلم و نیرنگ ها ایستاد.

دیگر بهاران بهسود سبز نه بلکه سرخ اند . چشمه های خشک و کم آبش هم سرخ میجوشند. آسمان بهسود از این به بعد تاریک و غبار سرخ خواهد گرفت، دیگر بجای چهچهه گنجشکان و مرغان ، صدای گلوله ها و ناله های پیر زنان و اطفال که هر لحظه به خاک و خون می افتند ، در گوش های ما طنین میاندازند.

دنبوره های ما از این پس خونین تر خواهند نالید و آبه میرزها ، سرخوش ها و هزاران آوازخوان های ما مقاومت سرخ را میسرایند، عروسان بهسود از این به بعد بجای سفید ، سرخ میپوشند و خوشبختی شان را در سرخی رنگ خون پاک هم سرنوشتان شان می بینند که برای بقا و انسانیت به خاک میغلطند.رنگ های قلم های مانیز با غرور سرخ مینویسند زیرا رنگی است که هرگز از صفحه روزگار پاک نخواهد شد.پرچم ما،آفتاب ما ، آسمان ما ، زمین ما ، طبیعت ما ، تاریخ بهسود همه و همه سرخ اند.

دل های ما خون است و چشم های ما خون میگیریند. خون مزاری ها ، گاوسوار ها ، یزدان بخش ها ،نصیر ها ، قنبرها ، افشار ها ، یکاولنگ ها ، قزل آباد ها ، غرب کابل و نقطه نقطه ای تاریخ خونین در مقابل چشمان ما جان میگیرند و خشم میشوند و قدرت شکست ناپذیر حرکت ومقاومت.

چهل وکیل در پارلمان تحصن کرده اند و آزادگان هم در شهر های مختلف افغانستان و اروپا و امریکا برای رسانیدن صدای انسانیت ،عدالت و برابری اعتراض میکنند تا به همه نشان دهند که ما با مبارزه مدنی خویش میخواهیم تاریخ سیاه و قبیلوی این سرزمین را تغییردهیم.

اما انقلاب سرخ ما نشانه خشم و مقاومت و آزادگی ماست. کسانی که به آزادی باور دارند میدانند که سرخ رنگ پیروزی بر هر رنگیست و جاوید تاریخ !

نگذارید این مردم خشمگین شوند ، کمک کنید این مشکل حل گردد ورنه خشم و اعتراض این مردم کهکشان ها را به لرزه در خواهد آورد و بنیاد بی عدالتی را با انقلاب سرخ سرنگون خواهد کرد. سرخ رنگ همبستگی ، عشق و عاطفه و علاقمندی به زندگی و همزیستی است ، سرخ رنگ شهادت است ، سرخ رنگ حرکت و انقلاب است ، سرخ رنگ خشم و طوفان است ،سرخ رنگ عصبانیت ونابودی است . سرخ رنگ تغییر و رنگ مقدس است. رنگ سرخ مقاومت بهسود ، رنگ اعتراض و عدالت و ذلت ناپذیری ما !


مطالب مرتبط :


















۲۶ اردیبهشت ۱۳۸۹

دایمیرداد به دست کوچی ها افتاد



چند لحظه قبل تلفنی به من رسید که دیشب کوچی ها و موتر های مسلح ظاهرا اردو به مناطق حصه اول بهسود، تیزک، دایمیرداد ، کجاب حمله نموده اند. دقیقا چند هفته قبل به دیدار چند نماینده مردم بهسود به خاطر موضوعی رفته بودم. آنها از وضعیت بهسود یک و دو پریشان بودند و تلاش داشتند از حرکات مشکوک کوچی ها در آستانه انتخابات به مقامات احوال بدهند.

تظاهرات کابلیان در دهمزنگ در اعتراض به هجوم کوچی ها

گفته میشود که حد اقل پنج قریه با تمام مواشی و اموال و منازل در دایمیرداد به آتش کشیده شده است و تلفات جانی نیز وارد آمده است و در حال حاضر مردم در حال فرار از منطقه به سوی مرکز بهسود مناطق امن تر هستند و نیز گفته میشود که کجاب و حصه اول بهسود نیز در خطر است کوچی حمله نموده اند.


به دلیل اینکه این ساحات از دروبین رسانه ها دورتر است تا هنوز معلومات دقیق از اصل قضیه در دسترس نیست ولی معلوم میشود که این حملات دقیق ، حساب شده و بصورت دوامدار تا اخیر تابستان و انتخابات ادامه خواهد یافت که رای گیری ها و عصبیت ها را بیشتر به سمت قومی شدن سوق خواهد داد و چند مافیا از آن سود خواهند جست و شهروندان مظلوم بهسود مثل گذشته تباه خواهند شد.

معترضین سیاست های آقای کرزی

اما حال به نظر میرسد داغ کردن اوضاع و یورش به مال جان مردم بهسود این بار کوچی ها قصد انتقام شکست فاحش سال های گذشته را دارند. مردم افغانستان چند نکته را باید به خاطر بسپارند اینکه مشکل کوچی با جنگ حل نمی شود. اگر کوچی ها تصور میکنند که میتوانند هزاره ها را در این ساحه ولایت وردک نابود کنند و به بامیان عقب برانند. باید بگویم سخت اشتباه میکنند و همچنان عمال درون هزاره ها و پشتون ها نیز خواهان حل این معضله نیستند فقط به سادگی مردم میخندند.



یک شماره تلفن نیز در وبلاگ آیینه از بامیان دیدم که میتوانید مستقیما با دایمیرداد در تماس شوید و در صورت هر گونه انکشاف این رویداد وبلاگ انتظار با دقت و امانت اخبار شما را نشر خواهد کرد و برای معلومات بیشتر با وکلای بهسود و وبلاگ های بامیان در تماس باشید.


آقای رضایی نماینده مردم بهسود در پارلمان - 0799721065


حسن آشوری - دایمیرداد: 0775285293


چند مطلب مرتبط :





۲۰ اردیبهشت ۱۳۸۹

نامرد ترین مرد دنیا

از مایکل جکسن خواننده مشهور دنیا پرسیدند که : نامرد ترین شخص دنیا کی هست؟

گفت : کسی که از وبلاگی سر بزند ، مطالبش را بخواند ولی نظر ندهد.

۰۵ اردیبهشت ۱۳۸۹

انتظار فیلسوف میشود


اسد بودا روز جمعه به کمک نهاد کاریابی کارگاه چند هفته ای " فلسفه هنر" را برگزار کرده است که شاید به نسبت کوچکی صنف به دانشگاه ابن سینا کوچ کند.اولین بار بود در صحبت مستقیم با بودای نازنین مینشستم. دوستان دیگر کاریابی سرور مونس و مدقق به شمول چند تن دانشجویان دانشگاه های کابل نیز شرکت کرده بودند.

این بودای عزیز عجیب ثروت است که باید نگهش داشت زیرا این چنین آدم ها کمتر یا اصلانمیتوان در این کشور یافت. او یک پارچه استعداد است و یک عالم حیات خود را صرف مطالعه کرده است. تمام سلسله کتاب های مشهور و مهم فلسفه و علوم سیاسی و علوم روز را حد اقل یک بار مرور کرده است. وقتی صحبت میکرد به خوبی حس میکردی چقدر عمیق و متفاوت به این دنیا نگاه میکند. بچه هایی که در صنف بودند نیز هرکدام برای خودشان کسانی اند اما در مقایسه با حضرت استاد " بودا" میتوانستی به خوبی بیسوادی ما را درک کنی. او خیلی از مفاهیم را از دید فلسفی بررسی میکرد که باید نسل ما خیلی راه مطالعه کنند و به پای وی رسند. شاید این مشکل ناکتابخوانی نسل جوانترک ماست که حتی با فراغت از دانشگاه کتاب را نمی شناسند.

وقتی بچه ها سوالاتی میکردند او نه تنها به سوالات جواب میداد بلکه سعی میکرد خاستگاه سوالات را که ذهن پرسشگر بچه ها را مغشوش ساخته بود، هدف قرار دهد و بررسی کند. چقدر این بودای عزیز میخواند و خوب تحلیل میکند. به هر حال چون روز اول کارگاه بود سعی کردیم هدف از ایجاد کارگاه را با چند نکته توجیه کنیم و خود را ملا بسازیم که اگر این مفاهیم برای مان جالب نیست ، میتوانیم از هفته بعد در این کارگاه و درس شرکت نکنیم. به هر حال چند نکته جالب اینکه چرا باید فلسفه هنر را بدانیم:

هنر یگانه وسیله ارتباط بین بین جامعه وگروه های منزوی و به حاشیه رانده شده است ونیز هنر میانجی فهم جهان است یعنی اگر با سلاح زبان متفاوت هنری مسلح شوی میتوانی بازخوانی گذشته ها Recalling of the past را انجام دهیم زیرا در هر هنر یک بخش ماتریالیستی یا مادی وجود دارد که خیلی برجسته مینماید و محو پذیر نیست و خیلی ملموس است.

باید بخاطر سپرد که هنر نوعی بیان است یا هنر نوعی بیان متفاوت است. هنر یک رخداد است زیرا گاهی کار هنری ناگهانی خلق میشود و آدم به راحتی میتواند درون هر کسی را از کار هنری اش بخواند. همچنان میگویند که هنر بیان رنج آدمی است و گاهی بلند و دست نارس.

اسد میگوید که هنر بیان رادیکال است به این معنی که هنر همیشه یک گام پیشتر از وضع موجود است و هنرمندان نگاه آشقته و سیاه به مسایل دارد.

هنر را باید یادگرفت زیرا هنر تبلیغ نیست ، حقیقت است یا هنر نوعی آگاهی از دنیای پیرامونی ماست زیرا هنر حقایق را به ما بصورت تکه تکه بیان میکند اما بیان مفهومی خیلی کلی است. او میگوید که هنر مطالعه تغییرات است. هنر جلوه پدیداری روح است و هنر تاریخ تحول روح است.

و حرف آخر هم اینکه یک خصلت دیگر هنر بازخوانی امر گذشته است و درکل همه به این نتیجه رسیدیم که هنر برای ما کار پیدا نمیکند ولی برای رسیدن به یک دنیای امیدوار کننده باید نا امید بود و یا دید منتقدانه به دنیا و وضعیت موجود خویش داشت و برای تغییر مبارزه کرد.

وقتی صحبت های بودای عزیز تمام شده بود به قول خود بودا همه واقعا دچار نوعی آشفتگی ذهنی شده بودند چون چند خصلت هنر و نیاز آدمی به درک فراتر از هر پدیده همه بچه ها و دختر های این کارگاه را مشغول کرد تا بروند و یک هفته دیگر فکر کنند که آیا نیاز به شناخت فلسفه هنر دارند یا از خیر آن بگذرند . باش ببینیم که چند نفر تسلیم این وضعیت حاکم میشوند و چند دوست دیگر میمانند تا با وضعیت موجود مبارزه کنند و با سلاح هنر گذشته های و سکوت تاریخ این جمهوری بی سر و پای خویش را مرور کنند بازتاب دهند و به حقیقت برسند.

دو سال وبلاگ داری


اگر اشتباه نکنم اولین" Web log" را که خواندم صفحه در پرشین بلاگ سایت ایرانی از دوست خوب ما آقای جعفر عطایی بنام " فرزند آهن " بود که مرا از طرز نوشتن و تحیلی سیاسی اش خوشم میامد و سپس خیلی زود با وبلاگ های دیگر و بعد با نسیم فکرت و سایت " سهراب کابلی " آشنا شدم.
اولین وبلاگی که ساختم بنام www.entezar1.blogfa.com بود که شبیه کتابچه خاطرات شاگردان نوجوان پسر و دختر مکتب بود که مملو از گل های رنگارنگ بود گاهی قبلم تیر خورده بود. اما با گذشت مدت کوتاهی دریافتم که وبلاگ فضایی خیلی جالب و آزاد است که میتوان نظرات و اندیشه های خود را بدون سانسور و محدودیت فضای واقعی نوشت و خیلی گپ هایی جدی را نشر کرد. سعی میکردم بیشتر بخوانم تا بنویسم. تمام وبلاگ هایی را که میخواندم ، بیشتر صفحه نظرات و تقابل و رد بدل شدن نظرات که برایم ذهنیت و مفکوره خوبی میداد.ساعت ها وبلاگ خوانی میکردم و دنبال وبلاگ های افغانی بودم.
القصه کم کم با نوشته های ساده و محکم نسیم عزیز آشنا شدم و خیلی زود به خواندن هر روزه آن معتاد شدم . بالاخره با تلاش زیاد توانستم نسیم فکرت را در دفتر " نما " دیدم و یک فورمه را که در صفحه کانون نشر کرده بود ،پر نمودم و برایش فرستادم. خیلی زود اولین کارگاه وبلاگ نویسی افغانستان توسط نسیم فکرت با حضور جوانان فعال و پرنوشته فضای مجازی فعلی که لیست شان ذیلا خواهد آمد آغاز شد و برای دو روز ادامه یافت.
در این مدت دو سال صفحه "انتظار" حدود 50 مطلب ، گزارش ، خبر ، تحلیل و عکس نشر کرد.پر خواننده ترین مطلبم یک گزارش تصویری از استحمار هزاره ها بود و در مجموع بیشتر از چهارده هزار خواننده و حد اوسط خواننده گانم در روز را 50 نفر تشکیل میداد. گاهی با مشکل خواندن وبلاگ از سوی آی تی دفتر ما میشدم که بجای کار وبلاگ میخوانم وگاهی هم مورد تمسخر و بیکارگی متهم میشدم. ولی کار در این فضا برایم جالب و آموزنده و پرهیجان آمیخته با ترس از دست دادن کارم بود. دو آخرین مطلبی را تهیدیدم کردند ، پاک کنم ورنه کشته خواهم شد مربوط میشد به موضوعات اتنیکی و مناسبات درون اجتماعی افغانستان که با وساطت رییس امریکایی ام ، نجات یافتم. کار در وبلاگ حوصله میخواهد و انرژی که باید هر روز بروز شود ولی زیاد دنبال تعداد بینندگان و خوانندگان آن نبودم. راستی یادم رفت که گاهی تشویق و گاهی هم بخاطر بعضی مطالب بی ربط و کم اهمیت و حساسیت بر انگیزم از طرف نسیم جان نیز مورد نصیحت قرار گرفته ام که ممنونش هستم. چند تلفن تشویقی و تهدید آمیز نیز از داخل و چند ایمیل هم از خارج از افغانستان در مورد مطالب و نظراتم گرفتم که زیاد محکم نبودند تا بروم و به یک کشور پناهنده شوم. چند چیزی را که از طریق وبلاگم یاد گرفتم ، این بود که اگر گپی برای گفتن دارید این وسیله بسیار خوبی است که میتوان خود را به راحتی بیان کرد و ارتباط ایجاد کرد. آخرین باری که سفارت امریکا در کابل از یک تعداد وبلاگنویسان دعوت به عمل آورد ، حقیر فقیر نیز مفته خر زیارت سفارت امریکا در کابل شد. اگر میخواهید ادامه دهم و این صفحه خوبتر شود ، لطفا مورد نظراتم قرار دهید و به اصطلاح " کامنت"بگذارید و اگر نیاز به تغییرات و اصلاحات است ، صفحه نظرات از خود شما و برای خود شماست. چون این فضای اصلاح شدن و تغییر است. پس بیایید برای اصلاح و تغییر خویش خودمان را ارزیابی ، تشویق و نقد کنیم. در سال آینده سعی خواهم کرد ، جدی تر و منظم تر بنویسم. و به همین خاطر صفحه انگلیسی ام را بیشتر فعال نگه خواهم داشت زیرا به کمتر مطالب وبلاگ های افغانی به انگلیسی ترجمه میشوند. پس اگر میتوانید، تلاش کنید انگلیسی نیز بنویسید تا همکاران بین المللی نیز از قضایای افغانستان خوبتر خبر شوند. در این دو سال به این نتیجه رسیده ام که در وبلاگ ها نباید خیلی طولانی نوشت. باید نوشته ها ساده ، کوتاه ، دقیق و جذاب باشند وبا کمترین کلمات ، بیشترین پیام رسانیده شود. راستش این صفحه خیلی چیز ها به من یاد داد که در فضای واقعی کمتر میتواند نصیب آدم شود و هم این کار خوب را به کمک شما ادامه خواهم داد. باز هم دوسالگی وبلاگم را برای خودم و شما تبریک میگویم.