۳۱ شهریور ۱۳۸۹

یک شام با الفبای کولی بصیر سیرت




شام دیروز برای تماشای اولین کارهای مستند فیچری دوست خوبم بصیر سیرت عکاس و مدیر مسوول مرکز فوتو ژورنالیزم چشم سوم به دفتر نی رفتم. الفبای کولی محصولی چند ما تلاش بصیر سیرت و دوستانش در برنامه گپ جوان بود که از طرف انترنیوز راه اندازی شده بود.

باغچه دفتر نی که قبلا انترنیوز و رادیوی سلام وطندار آنجا بود با خیمه و چوکی تزیین شده بود و بیشتر مهمانان مستند سازان جوان و دانش اموزان برنامه گپ جوان و ژورنالیستان بودند. با آنکه دفتر نی میزبانی این برنامه را به عهده داشت فضایی که در آن این فیلم مستند باید به نمایش گذاشته میشد، زیاد آرام و منظم نبود. معلوم میشد بیشتر شبیه پروژه ای است که باید بگذرد و تمام.

حدود ساعت 06:30 فیلم به نمایش گذاشته شد و با زمزمه ای "خالچه"دختر کولی آغاز شد.قصه فیلم از تلاش یک دختر کولی که برای ساختن یک مکتب در محل و کمپ بود باش شان شروع میشود و تا اخیر سناریست و دایرکتر فیلم سعی میکند مکتب سازی ، مکتب سوزی، مکتب خوانی و ترس از طالبان را پس از چند سال سقوط حکومت شان به تصویر بکشد که روی رفتن زنان به مکتب در بعضی مناطق افغانستان هنوز وجود دارد

در کلیت ، بصیر سعی کرده بود چند موضوع را در مدت 24 دقیقه مثل نقض حقوق زن ، فراموش نمودن اقلیت های قومی مثل کولی ها و هدر رفتن کمک های جامعه جهانی و بی توجهی به جوانان را به تصویر بکشد. بصیر با آنکه این مستند از کار های اولش است ولی به خوبی توانسته بود پیامش را در این قالب به بیننده برساند.شهربانو سادات قهرمان داستان نیز با استعداد خارق العاده اش توانسته بود نقش یک دختر کولی ( خالچه ) را خوب بازی کند.نماد ها ، گریم و فضا سازی های دایرکتر و نور پردازی های آن که خیلی طبیعی مینمود خیلی جالب و امیدوار کننده بود که سینما افغانستان کم کم برای حرفه ای شدن پیش میرود.

اما چند نکته وجود داشت که باید بصورت جدی در کار های بعدی اصلاح شود. مثلا در نخستین دیالوگ های فیلم بازیگر با لهجه ایرانی غلیظ شروع میکند که حد اقل زیاد بومی نمی نماید و شاید به مزاج کسی خوش نخورد . به ویژه زمانی که ما میخواهیم زندگی اقلیت های منزوی و بومی افغانستان را به تصویر بکشیم .زیر نویس ها تنها به انگلیسی بود که گاها مشکلات تایپی و ترجمه داشت و ترجمه دری اصلا نداشت. در قسمت صدا گذاری ها کمی کم دقتی شده بود و لی رویهمرفته زیاد محسوس نبودند.

نکته جالب که معمولا در اینگونه محافل در افغانستان معمول است پنداندن تعدادی سینماگران بر یکدیگر است. مثلا در شروع آقای مجیب خلوتگر رییس موسسه نی که خود نیز میزبان و همکار برنامه گپ جوان بود با چهار سوال کاملا انتقادی شروع کرد و بعدا یک دوست فیلم ساز دیگر نیز کمی منفی گونه نقد کرد. شاید برای بصیر که عکاس ماهریست و با اینگونه برنامه ها آشن باشد اما جوانترک های دیگری که در برنامه گپ جوان شرکت کرده بودند و تازه میخواهند شرکت کنند وقتی می بینند که کار اول استاد شان اینگونه با بی دقتی مورد نقد منفی گرایانه قرار میگیرد ، شاید از ترس هیچ وقت جرات به دست گرفتن کمره را نکنند.

اگر ما علاقمند رشد فیلم وسینما هستیم باید تلاش کنیم اول بیشتر جوانان را فرصت دهیم مهارت های اساسی فلم سازی را پیدا کنند وبعد کم کم روی انتخاب سوژه های شان و بعد روی بعد تخنیکی فیلم ، زبان، تکنولوژی و بعد روی نکته های خیلی حرفه ای تر آن بپردازیم. من سینما نمی فهمم ولی از دیدن این مستند یا فیچر خیلی لذت بردم و منتظریم که نسل جوان ما کار های جدیدتر ، حرفه ای تر و متفاوت تر را بهتر از گذشته ها به ما عرضه کند و برش های از زندگی ما ثبت تاریخ شود.

۲۷ شهریور ۱۳۸۹

انتخابات آزاد قلب تپنده دموکراسی است


ستاد انتخاباتی یونس انتظار از رای دهی شخص ایشان خبر داد

امروز رفتم و به نامزد دلخواهم رای دادم. پدرم نیز با شوق پیشتر از من رفت و به شخص دلخواهش رای داد. در خانه ما 8 نفر به سن رای دهی بودند ولی متاسفانه همسایه ما که خود یک آشپز است و خانمش نیز سواد ندارد در هیچ یک از انتخابات گذشته شرکت نکرده اند و کارت رای دهی ندارند و تشویق ها و رهنمایی های من نیز نتوانسته است روی او تاثیر بگذارد.

اول: تعداد ناظرین نامزدان از روند رای دهی و شفافیت مدیریت آن توسط کارمندان کمیسیون و مراکز رای است.مثلا مرکزی که من در آنجا رای دادم وقتی داخل شدم ، تعداد ناظرین از تعداد رای دهندگان بیشتر بود و از چهره های بسیاری آنان پیدا بود که متاسفانه نمیدانند چی را چگونه نظارت کنند.

دوم: متاسفانه 664 نامزد انتخاب شخص مورد نظر را برای آدم خیلی مشکل می سازد. به ویژه خانم ها ، افراد مسن و کسانی که سواد خواندن ونوشتن را ندارند به سختی افراد مورد نظر شان را انتخاب می کنند.

سوم: رسانه ها بیشتراز ده مورد تخطی و مشکل را گزارش داده اند. مثلا:ماشین سوراخ کن نتوانست کارت من را به شکل ستاره سوراخ کند و مامور کمیسیون مجبور شد که کناره کارت را قیچی کند. وقتی از او پرسیدم گفت که این ماشین های سوراخ کن بدل است و بعد از سوراخ کردن چند کارت از کار افتاده است. مثلا شهروندان درغرب کابل گفته اند که سایت های رای گیری ناکافی و یا به بهانه ای بسته شده اند که میتوان از مرکز رای گیری دوغ آباد و ربگریشن نام گرفت.یا مثلا مرکز رای گیری سیلو 84 ناظر وجود دارد اما فقط ده نفر آنان توانسته اند از صندوق ها نظارت کنند که بعد تر در بین ناظرین بر سر اینکه کدام ده نفر اول بروند بگو مگو های روی داده است که تعدادی از رسانه های تصویری کابل نیز آن را نمایش دادند.

چهارم: از ولایات قندز، کنر ، بامیان ، غزنی و بلخ و چند ولایت و نقاط مختلف کابل نیز گزارش شده است که رنگ انگشت ها پاک میشوند و در بعضی مراکز هرج ومرج عمدی وجود دارد و حتی در بعضی ولایات و نقاط مختلف شهر کابل مواد تدارکاتی هنوز نرسیده است.

حالا تا اخیر روز باید دید که این روند به کجا می انجامد.مراکز و ساحات را که من خودم ملاقات کردم و یا تلفن کردم نشان میدهد که غرب شهر کابل بیشتر از نقاط دیگر مردم سهم گرفته اند و در مقابل مشکلات مدیریتی و تعدد نامزدان و ناظرین شان نیز زیاد است.

منتظر انکشافات جدید باشید: